ف. میم

ف. میم

@matlaaneh

13 دنبال شده

6 دنبال کننده

            
          
__matlaaneh

باشگاه‌ها

باشگاه کتاب‌ موریانه

180 عضو

آتون نامه: مراسلات اسمال طلایی

دورۀ فعال

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

ف. میم پسندید.
خانواده من و بقیه حیواناتخداحافظ گاری کوپرلیدی ال

سیاهه‌ی صدتایی رمان

100 کتاب

اولا صد تا بيش‌تر شد، گفتيم صد و ده تا بشود تيمنا و تبركا، آن هم نشد! مي‌توانيد خودتان تا صد و ده را پر كنيد. ثانيا براي بعضي از كتاب‌ها كه ترجمه‌هاي متعدد داشت، ترجمه‌ي به‌تر را -به انتخابِ خودم!- برگزيدم. ثالثا نه كسي با خواندنِ رمان بي‌دين مي‌شود، نه دين‌دار، اين هر دو، كارِ آخوند است! رابعا اين‌چنين سياهه‌اي را آن‌چنان كه پيش‌تر گفته‌ام، قديم‌ها ناصرزاده‌ي عزيز به ما -به دوستانم و نه به من!- پيش‌نهاد كرده بود، اما از آن‌جا كه سياهه‌ي وي را نيافتم، سياهه‌ي خود را نوشتم، كه يحتمل حذف و اضافاتي دارد. خامسا شايد بعضي از رمان‌هاي تازه منتشر شده مثلِ "سورِ بز" از دستم در رفته باشند، اما از آن‌طرفِ قضيه شايد بعضي از رمان‌هاي قديمي را نيز فراموش كرده باشم، مثلِ "هكلبري فين" يا "تام ساير". اين به آن در. سادسا در اين سياهه‌ي رمان، كتاب‌هايي وجود دارند كه اصالتا رمان نيستند، مثلِ "هفت روزِ آخر" رضا بايرامي. سابعا اگر پنج دقيقه‌ي ديگر به من وقت مي‌دادند، نامِ بيست رمانِ ديگر را اضافه مي‌كردم، و يحتمل نامِ ده كتاب را نيز حذف. اما به هر رو شما مي‌توانيد مطمئن باشيد كه از اين صد و اندي، دستِ كم پنجاه تا را بايد (حتا در دورانِ سپري‌شده‌ي بايدها و نبايدها!) بايد خواند... ثامناً -كه خيلي سخت است- همان هشتماً! بعضي از جاهاي خالي را كه بدجوري توي ذوق مي‌زد با توضيحاتي بي‌ربط پر كرده‌ام. ترتيب هم كاملا تصادفي است. تاسعاً اين قلم آن‌قدر از استعداد و فروتنيِ توامان برخوردار مي‌باشد كه كارهاي خودش را در اين سياهه نياورده باشد. منتقدانِ گرامي بي‌جهت دنبال‌شان نگردند!!! رضا امیرخانی، اردیبهشت 1397 *هشت‌تایش اینجا جا نشد: سنگ صبور (صادق چوبک)، بارون درخت نشین (ایتالو کالوینو)، سنگ‌اندازان غارِ کبود (داوود غفارزادگان)، روی ماه خداوند را ببوس (مصطفا مستور)، مرغان شاخسار طرب (کالین مک کالوی)، صد سال تنهایی (گابریل گارسیا مارکز)، مجمع الجزایر گولاک (الکساندر سولژنیتسین)، مسخ و درباره‌ی سمخ (کافکا و ناباکوف).

109

ف. میم پسندید.
گچ پژ
          امروز عصری با کلی عجز و لابه، از منشی سرخاب سفیداب کرده دکتر نوبت گرفتیم. می‌دانستیم به این راحتی‌ها کارمان را راست و ریست نمی‌کند و باید عینهو مرغِ پرکنده هی این پا و آن پا کنیم؛ از آنجا که حوصله ادا و اطوار بچه مزّلف های کف خیابان را هم نداشتیم دست انداختیم بیخ کتابخانه همایونی خودمان تا کتابی برداریم و حین بیکاری ورقی  بزنیم، بلکه کشِ تنبانِ مطالعه مملکت -که همیشه خدا پایین است!- را کمی بکشیم بالا!
خلاصه دیدیم «تالستوی» و «داستا» و مابقی که کسر شأن ملوکانه‌شان است دنبال ما راه بیفتند داخل مطب دکتر، «گچ پژ» صاحاب مرده را دیدیم که داخل هیچ قفسه‌ای جا نشده بل کجکی افتاده یک گوشه؛ همین را برش داشتیم تا حداقل بعد خواندن به زور هم که شده بچپانیمش قاطیِ باقیِ کتب!
القصه، دو ساعت تمام، یک‌بند خواندیمش و یک‌بند لب هایمان مثل همان آدم های پسته‌صفت اول کتاب باز ماند و تلخی اخلاق دخترکِ ورپریده منشی دکتر را گرفت...
.
دستت درست شازده که خوب نواختی!
زیاده جسارت است.
یا علی...
        

17

ف. میم پسندید.
بادام

40

بانو گوزن

1

ف. میم پسندید.
دا

26

ف. میم پسندید.
گردبادهای مغز من

47

ف. میم پسندید.
پیامبر بی معجزه
          داستان اما گیرافتادن جوانکِ طلبه‌ایست در دست اشرار لبِ مرزی و شرطِ ازادی‌اش می‌شود شفادادنِ یک کودک مادرزادیِ معلول؛و چالشِ این اسارت چند روزه‌ی سختِ حمید  باعث کنکاش صبغه و سابقه ایمانی و زندگانی‌اش می‌شود 
برای او تلخ بود؛ برای من شیرین .
داستان در بطن ماجرا اما،بازی کردنِ خدا با ایمانِ حمید بود،حمیدی که به گمانش مومن بود و درپی معنا 
و این بازی بد محکی بود برای تشخیصِ سره از ناسره ایمانش.
حمید تا رگ و پیِ ایمانش را کاوید،شعاع ایمانش را متر زد و بعد هم ایمانش را از باورهای چرکابه‌اش  شست و پهن کرد در مقابل نورِ این اتفاقِ تاریک.
حمید از پوستین طلبگی جسته بود و شده بود راویِ بددلِ شکاکِ بی‌رحم خود.
من دوسش داشتم،هم روایت را و هم نوع نگارش را.
جملات کوتاه و لیز بودند؛سُرَم می‌دادند تندی به صفحات بعدی،توصیفات کوتاه و دقیق و حسی نویسنده برایم ملموس بود .
نقطه عطفش و گره‌‌ها و گره‌گشایی‌ها هم الحق خوب بودند،اینکه دستِ نویسنده را نمیشد بخوانم سرعت خوانشم را می‌برد بالا.
خیلی وقت بود داستانی به این تُند و تیزی نخوانده بودم.
خوشمان آمد.
        

28