لیلا حسنخانی

لیلا حسنخانی

@lela1392
عضویت

مرداد 1404

1 دنبال شده

0 دنبال کننده

یادداشت‌ها

نمایش همه
لیلا حسنخانی

لیلا حسنخانی

1404/6/2 - 18:34

        با داستان زندگی ابو محمد بن احمد آشنا شدم او در کودکی پدر خود را از دست می دهد پسر بزرگ خانواده است و دو خواهر به نامهای زهرا و نرگس و یک برادر کوچک به نام محمود دارد مادرش گرفتار بیماری دارد است. و به سختی زندگی خودش و ۴فرزندش را  می گذراند. یک روز که محمد گوسفندانی را به چرا می برد و در حال چیدن گلها و گیاهان خاص می باشد سپاری از دور پیدا می شود او در علم گیاه شناسی دیگر استاد شده است . سوار از او آب می خواهد و محمد درون ظرفی مقداری گل و گیاه خشک شده می ریزد با آب خنک میدهد .سوار به سختی آب را می خورد محمد به او میگوید تو خسته و عرق داشتی اگر یکباره آب میخوردی حتما دچار دل درد می‌شدی آن گیاهان خشک را ریختم تا کم کم آب بخوری . آن سوار که از زکاوت محمد خوشش آمده بود به او می گوید به زودی دنبالت کسی را خواهم فرستاد تا به خوارزم بیایی . آن شخص  ابونصر پسر خوارزمشاه است که خودش در علم نجوم و ریاضیات تبحر دارد. تا اینکه سواری به دنبال محمد می آید و با خودش به کاث می برد .و به این ترتیب سرنوشت محمد بن احمد با کنیه ابوریحان رقم می خورد .‌
کتاب بسیار زیبایی بود 
      

1

لیلا حسنخانی

لیلا حسنخانی

1404/5/28 - 17:10

        قصه کتاب درباره کوههای صعب العبور آورتین در مرز سیستان و بلوچستان و کرمان می باشد .جایی که به خاطر صعب العبور بودنش محل اختفای قاچاقچیان و خلافکارها شده است . در این میان آگی نوجوانی که پدر و مادرش را از دست می دهد و از همان نوجوانی اسلحه به دست گرفته و انتقام پدر و مادرش را از قاتلانش می گیرد . حالا آگی یک نوجوان ۱۶ساله شده کسی که مشغول قاچاق می باشد و همه از او می ترسند و به راحتی از کسانیکه کینه دارد می کشد تا اینکه او قاصدی به نزد کامران خان بزرگ طایفه ای می فرستاد و از او دخترش سلیمه را خواستگاری می کند .کامران با نارضایتی دخترش را به عقد او در می آورد و او زندگیش را در همان کوهها آغاز می کندالبته آگی بسیار برای قبیله کامران خان خرج می کند و هر روز غذای گوشتی کباب شده برای کل اهالی کپر نشین آنجا مهیا می کند . و این باعث رضایت او می شود . آیسا  پسر کامران که برادر سلیمه می باشد همراه آگی  می شود .چند بار قصه کشتن او را می کنند اما آگی از مرگ نجات پیدا می کند او به آیسا مضمون می شود در نهایت آیسا هم کشته می شود ..همزمان با آکی قاچاق فروشان دیگری نیز درر قابتند .  خیروک مرد فقیر کرمانی است که مواد قاچاق شریف خان را گم می کند او که توان پرداخت خسارت را ندارد به شهر کرمان متواری می شود و در خانه آشنایی پنهان میشود اما طالب  خان که در گروگان گیری بسیار قهاراست پسر او را به گروگان می گیرد و پسرک را به همراه خود به آورتین می آورد .او پسری بسیار چابک است که در میان سنگ و صخره های آورتین مسیرها را پیدا می کند اما از ترس لال میشود و کسی حرف زدن او را نمی بیند . خبر به گوش سردار سلیمانی می رسد او که آن‌زمان بعد از جنگ فرمانده لشکر ثارالله کرمان است با محمد جندقی و چند تن از افرادش تصمیم به حمله به آورتین می گیرند تا آگی را به چنگ بیاورند . در این عملیات محمد جندقی  و چند تن از سربازانش شهید می شود . قاسم سلیمانی تصمیم می گیرد با خان قبایل آن منطقه صحبت کند و از آنها بخواهد خلع سلاح شوند و آنها هم خلع سلاح می شوند .حالا نوبت آگی هست او که چند روز است  در کوههای آورتین در حال فرار است . بالاخره تسلیم قاسم سلیمانی می شود و آن کودک نه ساله که از افراد آگی شده بود نیز توسط سردار به خانواده اش تحویل داده می شود و زبانش باز می شود
      

1

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نشده است.

چالش‌ها

این کاربر هنوز به چالشی نپیوسته است.

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.