زوشا ؛

زوشا ؛

@kimzosha47

8 دنبال شده

10 دنبال کننده

            همون دختره که شیفته‌ی کتاب، انیمه، گربه‌ها و قهوه‌ست ؛
          
zoshadai
zosha._.chann
daigo.ir/secret/2565848068
پیشنهاد کاربر برای شما

یادداشت‌ها

این کاربر هنوز یادداشتی ننوشته است.

باشگاه‌ها

📚 باشگاه نوجوانان بهخوان 📚

215 عضو

ته کلاس، ردیف آخر، صندلی آخر

دورۀ فعال

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

زوشا ؛ پسندید.
دومین اثری بود که از آن نا خوندم . داستان این کتاب لطیف تر و بهتر بود نسبت به یک قدم مانده تا بهشت . داستانش رو چون توی رنج نوجوونی بود بیشتر می‌پسندیدیم.  
خلاصه ی داستان درمورد دختری به نام جویسه که همه اون رو با خواهرش مقایسه میکنن، تا اینکه عمش ( گومو) بهش این هدیه رو میده که چشماشو جراحی کنه تا حداقل اون هم یه مقدار شبیه خواهر بزرگترش بشه. و در طول این مدت اون تحقیقات زیادی میکنه و با مشکلات زیادی روبرو میشه . 
این کتاب رو که میخواستم شروع کنم دوستم ازم امانت گرفتش و خوشش اومد و وقتی که کتاب رو بهم پس داد به عنوان اینکه یک کتاب کم حجم و سبکه ( و اینکه از کتابهای نخونده م یکی کم میشه ) شروعش کردم . چون قبلا هم این تجربه رو داشتم که کتابهای آن نا رو به سرعت تموم میکنم اینسری هم مطمئن بودم که جذاب خواهد بود. فرقی که این کتاب با کتاب قبلی داشت تین بود که چشم بادامی یک کتاب درمورد خانواده ی معمولی بود ولی یک قدم مانده تا بهشت بیشتر دارای خشونت بود. البته یک نقطه اشتراک بزرگ بینشون داشتن عمه ی پولدار بود و اینکه جزو بزرگترین عضو خانوادشون شناخته می‌شد. 
کتاب پیام اخلاقی خودش رو در طول داستان با رفتارهای جویس بیان میکنه که واقعا پیام انگیزشی خوبی بود. اینکه اون و جان فورد کانگ بالخره به هم رسیدن هم خیلی خوب بود.( من واقعا یه جاهایی خیلی حرص میخوردم و اکلیلی میشدم) در کل کتاب رو دوست داشتم و جزو معدود کتابهای رئالیه که دوست دارم💗
ترجمه ی خوب و روانی داشت و اطلاعات جالبی مثل اینکه آسیایی ها برای هدیه ی تولد جراحی چشم بهشون داده میشه بهم اضافه شد . البته از قبل میدونستم با پلک هاشون مشکل دارن ها ولی فکر نمیکردم تا این حد باشه !
ولی خب اینکه یسری چیزها ناتموم موند واقعا رو مخ بود البته اون که نمیتونست کل داستان زندگی طرف رو تا پیری بگه ولی خب دیگه.  آن نا مدلش اینه که کتاب هاش کوتاه باشه.
        دومین اثری بود که از آن نا خوندم . داستان این کتاب لطیف تر و بهتر بود نسبت به یک قدم مانده تا بهشت . داستانش رو چون توی رنج نوجوونی بود بیشتر می‌پسندیدیم.  
خلاصه ی داستان درمورد دختری به نام جویسه که همه اون رو با خواهرش مقایسه میکنن، تا اینکه عمش ( گومو) بهش این هدیه رو میده که چشماشو جراحی کنه تا حداقل اون هم یه مقدار شبیه خواهر بزرگترش بشه. و در طول این مدت اون تحقیقات زیادی میکنه و با مشکلات زیادی روبرو میشه . 
این کتاب رو که میخواستم شروع کنم دوستم ازم امانت گرفتش و خوشش اومد و وقتی که کتاب رو بهم پس داد به عنوان اینکه یک کتاب کم حجم و سبکه ( و اینکه از کتابهای نخونده م یکی کم میشه ) شروعش کردم . چون قبلا هم این تجربه رو داشتم که کتابهای آن نا رو به سرعت تموم میکنم اینسری هم مطمئن بودم که جذاب خواهد بود. فرقی که این کتاب با کتاب قبلی داشت تین بود که چشم بادامی یک کتاب درمورد خانواده ی معمولی بود ولی یک قدم مانده تا بهشت بیشتر دارای خشونت بود. البته یک نقطه اشتراک بزرگ بینشون داشتن عمه ی پولدار بود و اینکه جزو بزرگترین عضو خانوادشون شناخته می‌شد. 
کتاب پیام اخلاقی خودش رو در طول داستان با رفتارهای جویس بیان میکنه که واقعا پیام انگیزشی خوبی بود. اینکه اون و جان فورد کانگ بالخره به هم رسیدن هم خیلی خوب بود.( من واقعا یه جاهایی خیلی حرص میخوردم و اکلیلی میشدم) در کل کتاب رو دوست داشتم و جزو معدود کتابهای رئالیه که دوست دارم💗
ترجمه ی خوب و روانی داشت و اطلاعات جالبی مثل اینکه آسیایی ها برای هدیه ی تولد جراحی چشم بهشون داده میشه بهم اضافه شد . البته از قبل میدونستم با پلک هاشون مشکل دارن ها ولی فکر نمیکردم تا این حد باشه !
ولی خب اینکه یسری چیزها ناتموم موند واقعا رو مخ بود البته اون که نمیتونست کل داستان زندگی طرف رو تا پیری بگه ولی خب دیگه.  آن نا مدلش اینه که کتاب هاش کوتاه باشه.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

14

زوشا ؛ پسندید.

12

زوشا ؛ پسندید.

42

زوشا ؛ پسندید.
        وحشتناک ترین قسمت کتاب اون قسمتی بود که بعد مرگ میراندا فردیناند به خودش گفت:چرا جوری برخورد می‌کنم انگار من مقصر مرگش هستم،خودش مرده بود‌.
قبل اینکه بخوام کتاب رو شروع کنم از پایان کتاب خبر داشتم ولی فکر می‌کردم حداقل فردیناند وقتی حال بد میراندا رو دید قراره برای زنده نگه داشتنش یکم تلاش کنه،حداقل بعد مرگش یکم ناراحت شه،حداقل از ترس رو شدن دستش یکم بترسه،ولی جوری خونسرد بود که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده.
انتظار داشتم آخر کتاب حداقل بقیه بفهمن چه اتفاقی برای میراندا افتاد ولی حتی هیچکس نفهمید.
با اینکه سر خوندنش اذیت شدم از خوندنش پشیمون نیستم.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

7

زوشا ؛ پسندید.

33