احسان

احسان

@ehsan_khayatbashi

0 دنبال شده

2 دنبال کننده

یادداشت‌ها

احسان

احسان

1403/11/27

        یه کتاب شاهکار از میچ البوم که داستان پیرمردی بنام ادی هستش که تعمیرکار شهربازی روبی پیر هستش.ادی از کار کردن در این شهربازی متنفره و پدرش رو مقصر کار کردن در این شهربازی میدونه و همیشه فکر میکرد میتونست اینجا نباشه و جای بهتری باشه. همزمان با هشتاد و سومین سالروز تولدش در طی حادثه ای در شهربازی و خراب شدن یکی از وسایل شهربازی و سقوط آن در طی نجات یک دختر بچه، ادی جان خودش از دست میدهد و وارد بهشت میشود جایی که پنج نفر در آنجا هستند منتظر برای ادی. هدف از این دیدار ها فهمیدن این هستش که هدف از زندگی ادی چی بوده و چقدر رفتار انسان بر یکدیگر اثر میگذارد.به قول مرد آبی نفر اول که ادی با آن ملاقات میکند :« شاید هدف بهشت برای همین است برای درک زندگی ات روی زمین.بزرگترین هدیه که خداوند میتواند به تو بدهد این است درک آنچه در زندگیت گذشته تا زندگیت برایت توجیه شود.»ما در بخش از داستان میفهمیم حتی کسی که ممکن هست نشناسیم ممکنه نقشی در زندگی ما داشته باشه یا ما نقشی در زندگی اون داشته باشیم.
در نفر دوم ادی با فرمانده خودش در زمان جنگ دیدار میکنه فرمانده که به نظرش اون رو مقصر جراحت و مشکل پاش میدونه ما در این بخش با ابعاد جنگ و داستان فرار ادی از دست دشمن و بلایی که سر مقر دشمن در میارین اشنا میشیم جایی که میفهمه فرمانده اش مجبور بوده اینکار بکنه برای قول که داده هیچ وقت نیروهام پشت سر ول نمیکنم جایی که ادی متوجه صدایی در خانه مشتعل میشود و در ورودی آن خشکش میزند.
نفر سوم یک خانم هستش همسر سازنده شهربازی روبی پیر که با زندگیش آشنا میشیم و متوجه میشیم که با ساختن روبی پیر و مشغول کار شدن در آنجا این دو با هم مرتبط میشوند البته در این بخش ادی پدرش را هم میبیند البته نفر سومش نیست بلکه متوجه میشود پدرش هم آنچنان مرد بدی نبوده درسته هر پدر یا مادری در زندگی فرزندش کاستی های میگزارد همینطور که پدر ادی خودش را از ادی دریغ کرده بود با حرف نزدن باهاش.در اینجا زنه سازنده روبی پیر از ادی میخواد پدرش ببخشه و ادی هم میبخشه.
نفر چهارمی که ادی ملاقت میکنه همسر خودش مارگریت هستش در این بخش ما یک با یک فلش بک با داستان زندگی ادی و همسرش آشنا میشیم و متوجه عشق و علاقه ای که این دو با هم داشتن، میشیم. و عشقی که فروکش میکند و دوباره اوج میگیرد.ادی در دلش میخواهد که این ملاقات اصلا تمام نشود مگر چه از این بهتر که در کنار کسی که دوستش داری باشی.ما در این جا با مفهوم عشق در زندگیمون آشنا میشیم.
نفر پنجمی که ادی در بهشت ملاقات میکند کسی است که ادی او را کشته بود یک دختربچه. او کسی بود که در آن خانه آتش گرفته بود در زمان جنگ و هنگام فرار ادی که انها آتش زده بودند و ادی متوجه صدایش شده بود و خشکش زده بود و گفته بودند بهش که خیالتی شده بود و متوجه میشه که واقعا کسی در آنجا بوده کسی که او را کشته بود. همینطور که گفتم ادی در شهربازی جان یک دختر را نجات میدهد در نتیجه دختر بچه بخاطر اینکار ادی او را میبخشد.
در آخر ادی به پیش همسرش برمیگردد.
در طی داستان هر فصل با فلش بک هایی به روز های تولد ادی از کودکی تا بزرگسالی میریم.
ما در کتاب با چراهای زندگی میشویم.که واقعا چرا زندگی کردیم، آیا زندگی ما واقعا بدرد بخور بود و واقعا ارزشش را داشت.دیگر یاد میگیریم که بخشنده باشیم شاید در پس کار هر کسی دلیلی باشد که ما از آن مطلع نباشیم.
      

0

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.