عشقی ساده ، بی ریا و پاک که همراه با احساس گناه شده است ..
تلاش و تکاپو برای فراموش کردن گذشته و پشت سر گذاشتن مشکلات ؛ مشکلاتی عمیق و حل نشدنی .
اما اگر عشق همان عشق واقعی باشد هیچ چیز جلو دارش نیست!
"خواستند و توانستند" بهترین درسی که می‌توان از این کتاب گرفت.
این کتاب نمایانگر رخداد هایی هست که در زندگی روزمره ما هم ممکن است اتفاق بیافتد ولی اصل آن است هرگز نباید ناامید شد چون "خدا" هست.
کالین هوور در این اثر جلوه و نمادی از وجود خدا در لحظات ناامیدی که آدمیزاد خود را هم فراموش می‌کند به مغز پر از تشویش خواننده نشان می‌دهد  ...
کتاب به روانی و سادگی تمام نوشته شده و مخاطب را کنجکاو می‌کند تا بداند در نهایت تکلیف چیست!!
      

        بیانی ساده اما ژرف و عمیق که خواننده را وادار به خواندن  و ادامه دادن میکند ؛ زندگی با کلماتی ساده توصیف شده و این امکان را به خواننده میدهد تا هر لحظه و هر جمله از کتاب را با تمام وجود در کنار شخص اول کتاب زندگی کند  ...
در آغاز شاید به ظاهر داستانی ساده و معمولی باشد اما هر چه پیش‌تر می‌روی متوجه خواهی شد که این کتاب فقط یک رمان ساده نیست بلکه خلاقانه فلسفه عشق را به تصویر می‌کشد و میل به تنهایی ، کینه و انتقام را در وجود خواننده سرازیر می‌کند. 
در کنار همه اینها اشاره به قدرت و توانمندی زنان دارد ! 
با دقت تمام ویژگی های خانم ها را همانند یک پازل در کنار هم قرار داده و به طور کلی جهان کسل کننده‌ای که "کیا" در آن زندگی می‌کرد را رنگ و لعاب بخشیده ..