اسب آبی در حوضچه بزرگی پر از گل ولای، خوابیده بود. دهارام میخواست همان کاری را بکند که دیگران می کردند: بـه اســـب آبــی سنگی بپراند تا وادار به حرکتش کند اما من به او گفتم که این کار ظالمانه ای است. اسبهای آبی در گل ولای میخوابند و از جایشان تکان
نمی خورند. این طبیعت آنها است.
بگذار حیوانات همچون حیوانات زندگی کنند بگذار آدمها همچون آدمها زندگی کنند این تمام فلسفه من در یک جمله است.