بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

طاهره نقی زاده جهرمی

@TiChan

5 دنبال شده

3 دنبال کننده

                      
                    

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

صدسال تنهاییغرور و تعصب۱۹۸۴

کدام ترجمه؟ | پیشنهادهایی برای نمایشگاه

72 کتاب

در اهمیت ترجمهٔ خوب و پاکیزه همین بس که باری دو نفر از یک کتاب واحد صحبت می‌کردند و یکی از آشفتگی و چندپارگی متن می‌نالید و آن یکی قربان‌صدقهٔ پیوستگی و پیراستگی‌اش می‌رفت! و ما شنوندگان هم متحیر بودیم که قصه چیست! وقتی فهمیدیم دو تا ترجمهٔ مختلف را خوانده‌اند و آن دوتا ترجمه را کنار هم گذاشتیم و با هم قیاس کردیم، هم به این حق دادیم و هم به آن! ترجمهٔ بد می‌تواند یک اثر را از دایرهٔ خواندنی‌ها خارج کند و ترجمهٔ خوب می‌تواند بر ارزش آن بیافزاید. برای کتابخوانان بسیار پیش می‌آید که ندانند ترجمهٔ خوب یا بهتر هر کتاب مال کیست و کدام ناشر منتشرش کرده؟ در گروه‌های کتابخوانی روزی نیست که سؤال‌هایی مثل «دنیای سوفی کدوم ترجمه‌اش خوبه» یا «کدوم ترجمهٔ قمارباز رو‌ بخرم؟» پرسیده نشود. این شد که به فکر افتادیم ترجمه‌ یا ترجمه‌های بهتر کتاب‌های مشهور را فهرست کنیم. با این امید که به کار جویندگان و پرسندگان آید! قابل‌قبول و خوب بودن این ترجمه‌ها یا به عیار تجربه به دست آمده (یعنی برای خونهٔ خودمون هم از همین بردیم و راضی بودن!) یا از افواه اهل کتاب. ممکن است نظر شما متفاوت باشد که هم طبیعی است و هم گاه محصول تفاوت طبایع و سلایق. یکی زبان ادبی‌تر می‌پسندد و دیگری زبان خودمانی‌تر. یکی دوست دارد مترجم پانوشت‌های طولانی بزند و دلالت‌های فرامتنی و فرهنگی متن را شرح دهد و دیگری دلش نمی‌خواهد هیچ پانوشت و توضیحی -هرچند مفید- در خواندنش وقفه و سکته افکند. نکتهٔ بسیار مهم: مهم است که ترجمهٔ توصیه‌شده را از ناشر توصیه‌شده و معتبر بخریم. ناشران بازاری چون خاطرجمعند که دزیره و قلعهٔ حیوانات و صدسال تنهایی «حتماً» و «همیشه» می‌فروشد، با خیال راحت از روی ترجمهٔ معتبر رونویسی و جای چهارتا فعل و فاعل را عوض و کتاب را چاپ می‌کنند و بی آن که هزینه‌ای برای حق‌التألیف، حق‌الترجمه، صفحه‌آرایی و طراحی جلد پرداخته باشند، سود تضمین‌شده‌ای می‌برند که ناشر معتبر باید سال‌ها زحمت بکشد تا کسری از آن نصیبش شود. آیا بشود و آیا نشود؟ نکات قابل‌عرض: از بعضی کتاب‌ها چند ترجمه پیشنهاد شده که همگی نمرهٔ قبولی می‌گیرند و قابل‌توصیه‌اند. در انتهای فهرست، نسخه‌های مقبول چندتا از مهم‌ترین آثار کلاسیک فارسی هم آمده است. کتاب‌هایی که همه می‌شناسند اما کمتر کسی می‌داند نسخهٔ کدام ناشر را بخرد و به کتابخانه‌اش اضافه کند.

هری پاتر و سنگ کیمیا (هری پاتر 1) الکاتراز در مقابل کتابداران شرورمومو

فانتزی | پیشنهادهایی برای نمایشگاه

19 کتاب

فهرست پیشنهادی فانتزی، برای نمایشگاه کتاب ۱۴۰۳ که توسط سیده زینب موسوی (@szm_books) انتخاب شده است. برخی کتاب‌ها مجموعه هستند که تنها یک جلد از آن در فهرست ذکر شده است. و توضیحات زیر نیز از صفحه ایشان نقل می‌شود: ترتیب کتاب‌ها «تقریبا» از آسان به سخته 😄 یعنی اون آخرهای لیست با فانتزی‌های پیچیده‌تری طرفیم :) البته این رتبه‌بندی اونقدرم دقیق نیست، مخصوصا موارد نزدیک به هم اونقدرها تفاوتی با هم ندارن. ولی مثلا تفاوت بین اول فهرست تا آخرش زیاده. بنابراین، برای کسایی که تازه می‌خوان فانتزی رو شروع کنن شاید کتاب‌های آخر لیست انتخاب خوبی نباشه 🤔 🔅🔅🔅🔅🔅 نکتهٔ دیگه اینکه تو این فهرست اصولا مخاطب بزرگسال مد نظر بوده، ولی یه سری از کتاب‌ها برای کودک و نوجوان کم سن و سال هم مناسبه. اینا در واقع در اصل کتاب نوجوانن، ولی کتاب نوجوانی که به نظرم برای آدم بزرگسال هم می‌تونه جذاب باشه، خودم که اصولا خیلی ازشون لذت بردم :) مثلا هری پاتر، آلکاتراز، مومو و داستان بی‌پایان. با این حال، اگه بزرگسالی هستید که اصولا با کتاب‌های نوجوان حال نمی‌کنید، شاید این دسته از کتاب‌ها براتون مناسب نباشه! بقیهٔ موارد هم اگه بحث سانسور رو در نظر بگیریم برای نوجوون‌های بزرگتر هم مناسبه، ولی اونایی که ممکنه یه سری حساسیت‌هایی روش باشه به طور خاص این موارد هستن (من اصولا نسخهٔ ترجمه‌شدهٔ بعضی‌ها رو ندیدم و چیزی که میگم بر اساس نسخهٔ زبان اصلیه): The First Girl Child / خرس و شباهنگ: بیشتر به خاطر صحنه‌های جلدهای بعدی / A River Enchanted / A Study in Drowning / پیکارگسل / مه‌زاد: یه مقدار خشونتش شاید زیاد باشه و فضای تاریکی داره.

چالش قصه‌گو

این بار با چهار کتاب آمده‌ایم که سلایق متنوعی را پوشش می‌دهند و می‌توانند برای سنین متفاوت و دغدغه‌های گوناگون جذاب باشند.

به نظرم فضای مجازی بازتابی از دنیای واقعی هست. وقتی نشریات و روزنامه ها از نظر تنوع و تعداد این قدر کم شدند و بعضا محو شدند، فضای مجازی هم همین رو دنبال می کنه.
آب‌رفت اینترنت

اما آخر آدم قدری هم حافظه می‌خواهد.

"خاک کارخانه"، کتاب جدید اطراف، منتشر شد

خاک کارخانه ثبت تجربه‌های ناشنیده‌ترین حلقه‌های زنجیره‌ی کار در ایران است. زنان بافنده و ‏ریسنده‌ای که قوت زانوها و دست‌هاشان را در تار و پود پارچه‌ها تنیده‌اند و مردانی که شبانه‌روز دستگاه‌ها را سرپا نگه داشته‌اند.

            دربارهٔ زندگی مشترک آن‌ها

زن و مرد کنارِ هم ایستاده‌اند. دوشادوشِ هم. دست در دست. هیچ‌کس جلوتر نیست، کسی هم عقبت‌تر از دیگری نایستاده‌ است. کنارِ هم برای غنی‌تر کردنِ نفر دوم و پاسخ دادن به آن بی‌قراری و کشش درونیِ دیگری. 

زن، نهال تجدد است و مرد، ژان‌کلود کری‌یر. و کلمه‌ها قرار است به ما نشان بدهند که میانِ یک زنِ شرقی از تبار ایران که ریشه‌هایش در سنتِ فرهنگی و ادبی این جغرافیا جان گرفته با مردِ فرانسوی‌ای به نام ژان‌کلود که عمیق و صاحب‌نام است، دقیقا چه چیزی روی می‌دهد؟


کتابِ ایرانی‌تر، روایتِ یک بده‌بستانِ عاطفی‌ست؛ مثل بیشترِ تمام آن‌هایی که جهان دونفره خودشان را می‌سازند؛ اما فقط روایتِ این ارتباط عاطفی نیست، چراکه شاید عاطفه‌مندی به‌تنهایی نقطه پرکششی برای روایت کردن بخش‌هایی از یک جهان دونفره نباشد.

کتاب ایرانی‌تر روایتِ یک بده‌بستانِ فرهنگی است. انگار کنیم که آن پیوند مقدس و آن امضای پای قباله ازدواج در سفارتِ ایران، حکم یک سفیر فرهنگی دوطرفه را داشته است. برای همین هم کتاب دو بخش دارد: ایران و انیران. 

ایران روایتِ همه آن چیزهایی است که نهال تجدد به همسر فرانسوی‌اش از فرهنگ ایران می‌بخشد و انیران، همه آن چیزی است که نهال تجدد به برکت حضور ژان کلود از فرهنگ غرب درک می‌کند.
 
در روایتِ بخش ایران، نهال تجدد فقط یک زن ایرانی در مقام همسر و مادر نیست. نهال تجدد را باید به‌مثابه تمدن شناخت. تمدنِ ایرانی که پرده مهجوری آن کم‌کم کنار می‌رود تا نه‌تنها ژان کلود، بلکه ما را نیز با ایرانِ نهالِ تجدد و ایرانِ خودمان از نوعی دیگر مواجه کند؛ شاید برای همین است که ژان کلود نیز این‌طور درباره نهال می‌نویسد:
 
گاهی می‌شنوم «زندگی با زن فرهیخته نباید آسان باشد!» آری، اگر فقط فرهیخته باشد، هم‌زیستی با او شاید دشوار و کمی هم خواب‌آور باشد. با نهال اما جز این است. فراگیری از کسی از جنس دیگر، از اصلیتی دیگر، از نسلی دیگر، بسیار وسوسه‌برانگیز است. پیش از ازدواج با نهال به دختر بزرگم، ایریس، گفتم: «یکی از کهنه‌ترین و برجسته‌ترین تمدن‌ها به در خانه ما می‌کوبد. می‌شود گفت نه؟» ایریس با خنده تایید کرد: نمی‌شود.
 
نهال تجدد اما فقط زنی ایرانی در تکاپویِ نور تاباندن به گوشه‌گوشه فرهنگ ایران نیست. او علاوه بر تمامِ فعالیت‌های ادبی‌اش از همسری و مادری هم می‌گوید. و لابه‌لایِ همین روایت‌هاست که با خودت فکر می‌کنی نهال تجدد بیش از هر فضیلت اخلاقی، به مراقبت‌کنندگی مزین است: از ایران مراقبت می‌کند، از ژان کلودِ در بسترِ بیماری مراقبت می‌کند و دل‌نگرانِ فارسی حرف‌زدنِ دخترش می‌شود. او حتی از زبانِ فارسی هم مراقبت می‌کند. تجدد در جایی از کتاب نوشته است: 
 
«همیشه با سرافکندگی اقرار می‌کردم کیارا خوب فارسی بلد نیست. حتی برخی از دوستان با سرزنش می‌گفتند «نوه مهین تجدد و فارسیِ لنگ.» از طعن نمی‌ترسیدم. فارسی سخن گفتن با دختر نوزادم راه ندادن ژان کلود سال‌دیده بود به دایره راز. می‌خواستم هر ثانیه، هر ساعت هر سالِ زندگی او پر شود از جوش و خروش این نوزاد.»
 
یا جای دیگری نوشته است:
 
«کیارا با دفترچه فارسی به خانه می‌آمد و با ژان کلود تمرین الفبا می‌کرد و من نظاره‌گر تلفظ و ترسیم ناشیانه کلمات فارسی. هر کلاهی بر (آ) و هر نقطه‌ای زیر (ب) جاری شدن خون من بود در رگ‌های آن دو.»
 
بعد از این‌که هر دو بخش ایران و انیران را خواندم، در نظرم آمد نهال تجدد وقتی از ایران می‌نویسد کلمه‌ها و جمله‌هایش جان‌داریِ معناداری دارند. با صلابت است و آن‌قدر رگ و پی دارد که خیال می‌کنی نبض تپنده کلمه‌ها را می‌بینی. از این روست که نهال تجدد در (بخش) ایران، زن‌تر است، مادرتر و به‌تعبیر خودش ایرانی‌تر!
 
خواندن کتاب «ایرانی‌تر» کیف محضِ است؛ مخصوصا اگر کسی ژان‌کلود را بشناسد و قبل‌تر هم از نهال تجدد چیزی خوانده باشد.

همین...

#کتاب_نویسی 
#زن_شرقی
          
جایتان خالی است آقای دریابندری

هوای اتاق گرم بود. دم داشت. حداقل به نظر ما این جور می آمد. سه تا کوسن سفید، آبی و سرخ وسط کاناپه تکیه داده بودند به هم. درست وسط کاناپه. جایی که ما همه زل زده بودیم به آن و هنوز خالی بود

وقتی با همه متن خاطره داری. مترجم، مجله، نویسنده و...🥲
جایتان خالی است آقای دریابندری

هوای اتاق گرم بود. دم داشت. حداقل به نظر ما این جور می آمد. سه تا کوسن سفید، آبی و سرخ وسط کاناپه تکیه داده بودند به هم. درست وسط کاناپه. جایی که ما همه زل زده بودیم به آن و هنوز خالی بود

آبانگان؛ بزرگداشت ایزدبانو اَناهیتا، جشن آب‌های پاک

💧به امید روزی که آب دوباره در زاینده‌رود روان بشه، دریاچه‌ی ارومیه برگرده، تالاب‌ها زنده بشن و زندگی ببخشند. به امید پیروزی دوباره‌ی ایزدبانو ادویسورا اَناهیتا بر دیوان در بند کننده‌ی آب‌های پاک، زندگی و زایندگی.💧

روی رنگ چشمهاش حساسیتی ندارم

آن شب با خاطرجمعی خوابیدم. با خاطرجمعی از اینکه تا وقتی آدم‌هایی مثل جعفر مدرس صادقی هستند دنیا هنوز جای خوبی برای زندگی کردن است. جای قابل تحملی برای زندگی کردن است. و فکر کردم خدایا از من نعمت گوش دادن به قصه های جعفر را نگیر و شعور فهمیدن آنها را بهم ببخش