ابوحیدر، مردی شصت ساله، جواب می دهد: از خونه ها بی خبریم. حتی قبرستونا رو هم زدن. پک عمیقی به سیگارش می زند و نگاهش را می دزدد. ادامه می دهد: خونه ها که از بچه هامون که عزیزتر نیستن. سنگ دوباره روی سنگ می ره... خونه ها رو از نو می سازیم... فدای مقاومت!