مهدی فیروزان

مهدی فیروزان

@MehdiFirouzan

18 دنبال کننده

یادداشت‌ها

        عادت شده بود که قهرمان‌های واقعی را جوری توصیف کنیم که انگار از نوزادی قهرمان متولد شده‌اند و از کودکی بازی‌های ویژه‌ای را دوست داشته‌اند. همکلاسی‌هایشان را در تمام سال‌های دبستان و دبیرستان رهبری و مدیریت می‌کرده‌اند. پیش‌نماز مسجد محل همواره مسئولیتی را به ایشان سپرده و آن‌ها نزد مغازه‌ها و کسبه حساب‌های پنهانی برای فقرا داشته‌اند که هفتگی تسویه می‌کرده‌اند و… . در یک کلام پاک زاده شده و پاک زیسته و پاک‌ترین به شهادت رسیده‌اند.
در ده بیست سال اخیر نویسندگان قهرمان‌نامه‌ها به خطای اساسی رویکرد مذکور پی بردند و قهرمان خیالی یا واقعی خود را جوری تصویر کردند که انسان است و جایزالخطا. می‌تواند در برهه‌هایی از زمان مانند دیگران باشد و در ۵ تا ۲۰ یا ۳۰ سالگی قدرت رهبری نداشته باشد. قهرمان‌پروران دهه‌ی اخیر از آن سوی بام افتاده‌اند و قهرمانشان ر تا پایان عمر خلاف‌کار و بی‌پروا تصویر کرده‌اند که با یک رویداد یا نصحیت بزرگانی مثل مرحوم نخودگی یا چلویی و دولابی یا آیت الله حداد یا بهجت و بهاءالدینی متحول شده‌اند. 
کم‌شمارند آثاری واقع‌گرا و صادقانه که قهرمانش برای خواننده غریبه جلوه نکند و آن‌ها را از خود بدانند و چهره و اخلاق و سیر زندگی همکلاسی و پسرعمو و دخترخاله‌ی خود را در آن‌ها ببیند.
چند روز پیش کتابی به دستم رسید با عنوان «شمرون کناردون» با داستانی از زندگی امیرمحمد اژدری به قلم سارا عرفانی و مریم السادات علویان. غروب جمعه بود که صفحات اولش را -مانند هر کتاب دیگری- ورق زدم و خواندم. ناگهان خود را در انتهای صفحه‌ی ۱۵۷ یافتم؛ غرق در زندگی طبیعی و عادی امیرمحمد اژدری، قهرمانی که به واقع قهرمان است، مال همین شهر و محل، بچه‌ی تهران که در راه قم برای توزیع روغن و برنج و قند و شکر ترانه‌ی محسن یگانه گوش می‌دهد و اهل سخنرانی و وعظ و نصیحت نیست، عاشق است و شعر ترانه را ترنم می‌کند و بر اثر بی‌توجهی تصادف می‌کند! البته در تصادف اول نمی‌میرد. مقامات کشوری و لشکری را می‌شناسد اما رانت مقدس نمی‌گیرد. اینستاگرام باز است، مرفه و برخوردار است، ادبیاتش پر است از کلمات رایج جوانی. هرجا درد است، با تواضع درمان است، از سیستان و بلوچستان تا حاشیه‌نشینان شهرها. انگار همه‌جا هست.
کتاب شمرون کناردون با عکس‌هایی از امیرمحمد اژدری و خانواده و دوستانش تمام می‌شود و مرا بی‌خواب می‌کند. کتاب دو ویژگی دارد که مرا به تحسین وا می‌دارد: در انتخاب کلمات نویسندگان، ستایش و تحسین و قدردانی نمی‌بینی که قهرمان را به خورد تو بدهد. 
قهرمان نویسندگان آدم خارق العاده‌ای نیست که در عمر کوتاهش ده‌ها کنش و واکنش استثنایی و خارق العاده و سابقه‌ای دست‌نیافتنی داشته باشد بلکه انسانی است مثل همه اما به واسطه‌ی استمرار ده‌ها عمل و عکس العمل انسانی و دست‌یافتنی تصویری خارق العاده از امیرمحمد در ذهن خواننده حک می‌کند. 
ویژگی دوم، شخصیت امیرمحمد اژدری است که چون خوب و باصفا و رفیق‌باز و محترم و متعادل و عاشق و مشتاق و انسان‌دوست است نادیده دوستش داری.
      

21

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

شمرون و کناردون: داستانی از زندگی جهادگر آسمانی امیرمحمد اژدری
          عادت شده بود که قهرمان‌های واقعی را جوری توصیف کنیم که انگار از نوزادی قهرمان متولد شده‌اند و از کودکی بازی‌های ویژه‌ای را دوست داشته‌اند. همکلاسی‌هایشان را در تمام سال‌های دبستان و دبیرستان رهبری و مدیریت می‌کرده‌اند. پیش‌نماز مسجد محل همواره مسئولیتی را به ایشان سپرده و آن‌ها نزد مغازه‌ها و کسبه حساب‌های پنهانی برای فقرا داشته‌اند که هفتگی تسویه می‌کرده‌اند و… . در یک کلام پاک زاده شده و پاک زیسته و پاک‌ترین به شهادت رسیده‌اند.
در ده بیست سال اخیر نویسندگان قهرمان‌نامه‌ها به خطای اساسی رویکرد مذکور پی بردند و قهرمان خیالی یا واقعی خود را جوری تصویر کردند که انسان است و جایزالخطا. می‌تواند در برهه‌هایی از زمان مانند دیگران باشد و در ۵ تا ۲۰ یا ۳۰ سالگی قدرت رهبری نداشته باشد. قهرمان‌پروران دهه‌ی اخیر از آن سوی بام افتاده‌اند و قهرمانشان ر تا پایان عمر خلاف‌کار و بی‌پروا تصویر کرده‌اند که با یک رویداد یا نصحیت بزرگانی مثل مرحوم نخودگی یا چلویی و دولابی یا آیت الله حداد یا بهجت و بهاءالدینی متحول شده‌اند. 
کم‌شمارند آثاری واقع‌گرا و صادقانه که قهرمانش برای خواننده غریبه جلوه نکند و آن‌ها را از خود بدانند و چهره و اخلاق و سیر زندگی همکلاسی و پسرعمو و دخترخاله‌ی خود را در آن‌ها ببیند.
چند روز پیش کتابی به دستم رسید با عنوان «شمرون کناردون» با داستانی از زندگی امیرمحمد اژدری به قلم سارا عرفانی و مریم السادات علویان. غروب جمعه بود که صفحات اولش را -مانند هر کتاب دیگری- ورق زدم و خواندم. ناگهان خود را در انتهای صفحه‌ی ۱۵۷ یافتم؛ غرق در زندگی طبیعی و عادی امیرمحمد اژدری، قهرمانی که به واقع قهرمان است، مال همین شهر و محل، بچه‌ی تهران که در راه قم برای توزیع روغن و برنج و قند و شکر ترانه‌ی محسن یگانه گوش می‌دهد و اهل سخنرانی و وعظ و نصیحت نیست، عاشق است و شعر ترانه را ترنم می‌کند و بر اثر بی‌توجهی تصادف می‌کند! البته در تصادف اول نمی‌میرد. مقامات کشوری و لشکری را می‌شناسد اما رانت مقدس نمی‌گیرد. اینستاگرام باز است، مرفه و برخوردار است، ادبیاتش پر است از کلمات رایج جوانی. هرجا درد است، با تواضع درمان است، از سیستان و بلوچستان تا حاشیه‌نشینان شهرها. انگار همه‌جا هست.
کتاب شمرون کناردون با عکس‌هایی از امیرمحمد اژدری و خانواده و دوستانش تمام می‌شود و مرا بی‌خواب می‌کند. کتاب دو ویژگی دارد که مرا به تحسین وا می‌دارد: در انتخاب کلمات نویسندگان، ستایش و تحسین و قدردانی نمی‌بینی که قهرمان را به خورد تو بدهد. 
قهرمان نویسندگان آدم خارق العاده‌ای نیست که در عمر کوتاهش ده‌ها کنش و واکنش استثنایی و خارق العاده و سابقه‌ای دست‌نیافتنی داشته باشد بلکه انسانی است مثل همه اما به واسطه‌ی استمرار ده‌ها عمل و عکس العمل انسانی و دست‌یافتنی تصویری خارق العاده از امیرمحمد در ذهن خواننده حک می‌کند. 
ویژگی دوم، شخصیت امیرمحمد اژدری است که چون خوب و باصفا و رفیق‌باز و محترم و متعادل و عاشق و مشتاق و انسان‌دوست است نادیده دوستش داری.
        

21