خیلی خیلی کتاب قشنگی بود ؛ طوری که هنگام خوندن در لا به لای صفحاتش غرق شدم
ولی...
به نظر من جست به کاترین هیچ حسی نداشت !
آخه مگه میشه آدم با چند بار نگاه زیر چشمی تو مهمونی عاشق یکی بشه؟؟؟
نویسنده نصف داستان فقط درباره شیرینی حرف میزد !
کاش یکم ، فقط یکم به رابطه اون دوتا می‌پرداخت...
ولی در کل نه فقط فانتزی خونا ، بلکه به همه ی کتابخونا پیشنهاد می کنمش
      

        با احترام به تمام دوست داران این کتاب من زیاد دوسش نداشتم
خیلی قابل حدس و یه عشق کلیشه ای داشت و ذره ای هیجان توش وجود نداشت 
با توجه به نقد ها فکر نمی کردم منی که فانتزی خون هستم ازش خوشم نیاد
نویسنده انگار تو ۲۰_۳۰ صفحه آخر خواست یک جوری کار رو جمع کنه!!!!!!
البته یه سری  خوبیا هم داشت ناگفته نماند 
شخصیت اصلی داستان یه دختر قوی و رند بود و منِ دختر موقع خوندن داستان به جای اون احساس قدرت میکردم

      

        از بهترین کتاب هایی بود که خوندم
داستان هیجان انگیز و زیبا ‌و تمیزی داشت . طوری که هم همه شخصیت ها به زیبایی توصیف شده بودن(یعنی من میتونستم شخصیت ها رو به راحتی در ذهنم تصور کنم) و هم فضاسازی قابل درک بود . و در نهایت هم خود داستان طوری بود که اواسط داستان شخص خواننده هر سوالی که داشت چند صفحه بعد به جواب سوالش میرسید 
و اما آخر داستان...
جلد اول تموم شد و مارو با یه حسرت و امید بزرگ تنها گذاشت 

و در آخر ، من با خوندن این کتاب از این زمان متنفر شدم و هر ثانیه  که از خوندنش می گذشت بیشتر دلم میخواست تو آینده ی دور باشم
بهتون پیشنهادش میکنم