ده سال پیش، چهار نفر به شکل وحشیانه ای به قتل رسیدند. تنها یک دختر از میان آن ها زنده ماند.هنوز هم هیچ کس حرف های او را باور نمی کند.پلیس فکر می کند او عقلش را از دست داده است.روانشناسش فکر می کند که او قصد خودکشی دارد.همه فکر می کنند او مست و خطرناک است.همه این ها به کنار، مسئله مهم این است که آیا او واقعا قاتل را دیده؟یک دختر چگونه می تواند حقیقت را کشف کند وقتی که همه، از جمله خودش مظنون هستند؟از نظر وال استریت ژورنال، کریستوفر گریسون داستانی پر پیچ و خم نوشته است که خواننده را تا مرز دیوانگی می برد.بهتر است روی کتابِ «دختری که زنده ماند» این برچسب زده می شد: به محض اینکه شروع به خواندن کنید، دیگر نمی توانید دست از آن بکشید. این کتاب شما را وادار می کند تا صفحه آخر مدام درگیر حدس و گمان باشید.