بسیار جالب و هیجان انگیز بود👌🏻
اصلا نمیتونستم حدس بزنم موضوعش چیه اولش فکر میکردم یک رمان معمولی اما وقتی خوندم فهمیدم اصلا یک رمان معمولی نیست
خیلی خیلی جالب و جذاب بود😍🤩
        

          نسبتاً هر آن چیزی که از یک کتاب علمی تخیلی میخواستم...
بی صبرانه منتظر جلد بعدی‌ام🌹✨🔥
        

          من وقتی برای بار اول این کتابو میخوندم  به هر جاییش که میرسیدم کتابو میذاشتم کنار و سه ساعت درباره اش فکر میکردم🫠🫠
        

          چند دهه جلوتر از زمان حال و شهری که به آنی دچار حصارهای زیادی می‌شود! حصارها در ابتدا مردم را در کوچه‌ها و محلات گیر می‌اندازند و بعد موجب اتفاقات دیگری می‌شود
کتاب را میتوان در ژانر علمی تخیلی قرار داد و مدام با دستگاه‌ها و امکانات و تجهیزات مختلف به روز آن زمان روبه‌رو می‌شویم که نویسنده به خوبی آنها را ساخته و پرداخته کرده.
از ايرادات کتاب شلوغی بسیار زیاد آن است! هم شلوغی ماجراها و اتفاقات هم داده‌های زیادی که پشت سر هم به مخاطب داده می‌شود و از یک جایی به بعد می‌تواند کمی گیج و خسته کننده بشود
کاش این حجم اتفاقات به مرور در چند جلد ارائه میشد. هرچند میدانم قرار است ان شاء الله جلدهای بعدی این اثر هم منتشر شوند
برخی مطالب دینی و اعتقادی نیز در داستان ننشسته و کمی حالت شعاری پیدا کرده
        

          از دیشب دارم فکر می‌کنم باید به این کتاب چند ستاره بدهم. چهار ستاره زیاد است و سه ستاره کم. شاید سه و نیم مناسب باشد. 
ایده‌ی کتاب ناب بود. تخیل نویسنده برای داستان‌پردازی و خلق دنیای ناشناخته برای خواننده قابل تحسین است. 
شاید یک سال پیش بود که با کتاب آشنا شدم و به سبب ایده‌ی نابش در ذهنم ماند تا بالاخره برای برادرم خریدمش. (و البته نیاز نیست بگویم خودم زودتر خواندمش!) البته ایده تا زمانی ناب بود که در ریویوهای گودریدز با فیلم under the dome آشنا نشده بودم. 
سرعت و حجم اتفاقات کتاب خیلی زیاد بود. گویا نویسنده ترسیده اتفاقات از دستش در بروند و با عجله آن‌ها را نوشته. هنوز با وقوع یک حادثه کنار نیامده‌ای و درکش نکرده‌ای، که حوادث بعدی مانند واگن‌های یک قطار سریع‌السیر از جلوی چشمانت می‌گذرند.
اشتباهات ویراستاری در کتاب به وفور به یافت می‌شود. 
شاید اگر نویسنده زمان بیشتری به شخصیت‌های داستانی و خواننده می‌داد، مباحث دینیِ مطرح شده، بیشتر روی داستان می‌نشستند. 
با این حال، خواندن "حصار" خالی از لطف نیست.
        

          اولین کتابی که ویراستار داستانی آن بوده‌ام، همین رمان بود. یک رمان علمی‌تخیلی که در سال 1488 و در شهر گرگان می‌گذرد. حصارهایی عجیب با منشاء نامشخص شهر در برگرفته‌اند و زندگی همه خصوصاً قهرمان داستان را بهم ریخته‌اند.
حالا قهرمان داستان یک مهندس معمولی است باید شهر را نجات دهد. ایده اصلی کتاب، ایران بدون جمهوری اسلامی است و گرگان مشتی است نمونه خروار.
اکشن و هیجان کتاب زیاد است و دائم با تکنولوژی‌های مختلف روبرو می‌شوید. آدم‌های زیادی می‌روند و می‌آیند و دائم با حوادث گوناگون روبرو می‌شوید.
نیمه دوم کتاب فضا شکلی فانتزی پیدا می‌کند.
نسخه اولیه کتاب 100 هزار کلمه بود که در ویراست نهایی 70 هزار کلمه شد! جلد دوم کتاب هم به زودی چاپ می‌شود.
        

          واقعا داستان جذابی داشت. حتی یک اتفاق مشابه هم توی کتاب نبود.
حقیقتا فکر می کردم زوم بیشتری روی مقاومت داشته باشه اما بیشتر مهدوی و خدا محور بود.
البته بگم که آخر داستان تشنج می طلبید ولی خوب
یا فتاح:)
        

          ممکنه دوست داشته باشید هم علمی تخیلی بنویسید و هم فانتزی 
لکن مجبورید انتخاب کنید