کافکا: به سوی ادبیات اقلیت

کافکا: به سوی ادبیات اقلیت

کافکا: به سوی ادبیات اقلیت

فلیکس گاتاری و 2 نفر دیگر
0.0 1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

1

خواهم خواند

1

ناشر
ماهی
شابک
9789642091577
تعداد صفحات
216
تاریخ انتشار
1392/8/13

توضیحات

        
کافکای دلوز و گوتاری، کافکای دلمرده و افسرده ای نیست که قرائت های مرسوم به ما نشان می دادند. بلکه کافکایی شادان است، نویسنده ای قوی پنجه، مرزشکن و پیوسته روی خط گریز. ادبیاتی که کافکا به عنوان نویسنده اقلیت می آفریند به هیچ معنایی تقلیل دادنی نیست، آثار کافکا معنا ندارد، نمی توان ناشناختگی آن ها را به امری شناختی فرو کاست. این آثار دارای کارکردند، در مواجهه با این آثار نباید پرسید چه معنایی دارند، چون معنا یعنی تمکین و سر فرود آوردن در برابر قدرت سرکوبگر دال، ترانساندانس، پدر، استاد، کشیش. کارکرد این آثار در گریز از قیدها و رمزهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی متجلی می شود. آثار کافکا مانند نیچه، ملویل، بکت، هاردی، دی. اچ. لارنس و ویرجینیا وولف، آثاری رهایی بخش و معطوف به آینده اند. مردمی رها از قیدهای سرکوبگر زمانه، از همین رو این آثار موعودگرایانه اند، همچون خود این رساله که حتی عنوانش به شعارهای دوران های بحران و انقلاب شباهت دارد. (پیش) به سوی ادبیات.

      

یادداشت‌ها

کافکای ما
          کافکای ما

تا به حال به سبک داستان‌نویسی کافکا توجه کرده‌اید؟ نه زبان فاخری دارد، نه استعاره و مجازی. نه روایت را می‌پیچاند، نه چند صفحه وقت می‌گذارد تا شخصیت‌پردازی کند، نه تکنیک‌های پیشرفته‌ی داستان‌نویسی به کار می‌برد و نه هیچ چیز دیگری. راحت می‌آید می‌نشیند داستانش را می‌گوید: سرراست، بدون تکنیک، بدون تزئین. حرفش را می‌زند. جهان شگفت‌انگیز و تکان‌دهنده‌اش را بی هیچ آب و تابی روایت می‌کند و می‌رود. انگار که بلد نیست. انگار که خبر ندارد. انگار که نمی‌داند. مثل کسی که به زبانی غیر از زبان مادری‌اش حرف می‌زند اما به این زبان دوم چندان آشنا نیست و طوری حرف می‌زند که با صرف کمترین لغت و قاعده‌ی نحوی، منظورش را برساند. از کسی که به زبانی غیر از زبان مادری‌اش حرف می‌زند، انتظار استعاره و تمثیل و جملات بلند و پیچیده نداشته باشید. همین که منظورش را برساند کافی است.
کافکا انگار قواعد و تکنیک‌های داستان‌نویسی را در حد یک زبان دوم و دست‌و‌پا شکسته بلد است. تنها تا این حد که منظورش را برساند. او «استاد» نیست. از «ادبیات استادان» فاصله دارد. هنرش از آن دست هنرهایی نیست که «هر جا رود قدر بیند و بر صدر نشیند». او نه برای حلقه‌های سطح بالای استادان می‌نویسد، نه برای دانشگاه‌ها و نه برای کاربلدها. او برای هیچ‌یک از کسانی که قواعد و قوانین هنر والا و زیبا را وضع می‌کنند نمی‌نویسد. همان‌ها که اگر هم کم‌تعداد باشند در اکثریت‌اند زیرا هم هویت دارند، هم صدا و هم چهره.
کافکا برای محرومان می‌نویسد: محروم از ادبیات استادان، محروم از آموزش، محروم از دانشگاه‌ها و محافل. محذوف‌ها، درمانده‌ها، فراموش‌شده‌ها و در یک کلام، برای «مردم». برای همان‌ها که ادبیات و قصه متعلق به آن‌ها بود قبل از این که استادان بیایند و آن‌را مال خود کنند. برای همان‌ها که حتی اگر تعدادشان بیشتر هم باشد باز هم در اقلیت‌اند چرا که نه هویت دارند، نه صدا و نه چهره.
این کتابی است که به شما یاد می‌دهد «ادبیات اقلیت» هیچ ارتباطی به نوشتن به زبان یک قوم دیگر ندارد. ادبیات اقلیت، ادبیات ترکی و کردی و بلوچی نیست، نوشتن برای مردمی است که در اقلیت‌اند و همواره در اقلیت بوده‌اند چرا که هیچ‌گاه «حاکم» نبوده‌اند. ادبیات اقلیت، نوشتن برای «بی‌چهره»‌شدن است، برای بی‌هویت‌شدن، برای فراتر رفتن از خودمان و آن‌چه ما را در این زندگی نکبت نگه داشته است. پیام این کتاب یک چیز است: نترسید! استادان را فراموش کنید و ادبیات خودتان را بسازید…
        

0