معرفی کتاب کافکا: به سوی ادبیات اقلیت اثر فلیکس گاتاری مترجم حسین نمکین

کافکا: به سوی ادبیات اقلیت

کافکا: به سوی ادبیات اقلیت

فلیکس گاتاری و 3 نفر دیگر
4.0
1 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

2

خواهم خواند

4

ناشر
بیدگل
شابک
9786005193527
تعداد صفحات
196
تاریخ انتشار
1397/9/12

توضیحات

        
گتاری و دلوز می گویند کسی که تا به حال موقع خواندن کافکا به صدای بلند نخندیده است، هنوز کافکا را نخوانده است، اما چه طور چنین چیزی ممکن است! دلوز همیشه در پاسخ به این سؤال، انگشت اشاره اش را به سمت نیچه گرفته است. نیچ? فیلسوف نیروها، نیچ? زایش تراژدی، نیچ? فراسوی نیک و بد و در آخر نیچ? شطحیات.
 اما حقیقتاً این کافکای دلوز چگونه موجودی است؟ و مهم تر: چگونه باید آن را ترجمه کرد و خواند: کافکای پساساختارگرایی که از لابه لای خطوطِ  همین کتاب متولد می شود؟ او برای خیلی ها کافکای خوشایندی نبوده است، کافکایی است که اغلب، دست کم در آغاز، کسی او را به جا نمی آورد. آن روزها، در پاریسِ 1975 هم کافکای دل چسبی نبود. کافکا (1975)، محصولِ  سال های اوجِ همکاری دلوز و گتاری، کتابِ  نسبتاً کوچکی است که درست در میان? دو جلدِ حجیمِ  پروژه ی کاپیتالیسم و شیزوفرنی، آنتی اُدیپ (1972) و هزار فلات (1980) نوشته شده است. این سه کتاب، به  همراهِ فلسفه چیست؟ (1991) مجموعاً کلِ ثمر? همکاری او با گتاری را در بر می گیرند؛ یعنی دوره ای که در دسته بندی کارِ دلوز، به فازِ دلوزِ متأخر شناخته می شود. کافکا در میانِ  این چهار پروژه، به وضوح یک مطالع? موردی است؛ اگرچه از نظرِ شخصِ  دلوز، مطالع? موردی هیچ کسر شأنی از مطالعات غیر موردی ندارد. به  این  ترتیب، کافکا عمیقاً مهر تفکر متأخر دلوز را بر پیشانی دارد، با این حسن تحلیلی که ما احتیاطاً می توانیم آن را یک مطالع? موردی معرف خصلت های اساسی دلوز متأخر بدانیم.
مفهوم زندگی در کانون این کافکای تازه قرار دارد. کافکایی که دلوز به ما معرفی می کند، محصول مستقیم  کاربست تفکر دلوزی پس از می 68 به متون اوست. ماشین های میل گر دلوز ـ  گتاری متون کافکا را شخم می زنند و کافکای جدیدی را به  ما معرفی می کنند؛ کافکایی شیزوفرنیک که به میل یک سره اثباتی خود متصل است و تنها مشغله  اش جستجوی راهی برای تداوم بخشیدن به منطق یک طرف? این میل  به  زندگی، این «دانش شاد» به  هر  قیمتی است؛ نقب زدن، حیوان شدن، نامرئی شدن، موسیقی شدن و تقریباً تمامی ژست های کافکایی شناخته شده، بی استثناء، به  عنوان  تقلای خستگی ناپذیر یک کافکای شیزوفرنیک میل گر تفسیر می شوند. تلاشی مصرانه و پیگیر که می خواهد تمامی (مطلقاً تمامی) ژست های کافکایی را به  زبان شدن های انقلابی دلوزی ـ  گتاریایی ترجمه کند. اگر فوکو درست گفته باشد که «آنتی  اُدیپ (1972) مقدمه ای است بر زندگی  غیر فاشیستی»، پس کافکا (1975) لابد باید مبانی این زندگی باشد، یا دست کم تمرین این مبانی. کافکا به  مثاب? مشق زندگی غیر فاشیستی یا شیو? غیرفاشیستی زندگی. دست کم ترتیب انتشار این دو کتاب چنین فرضی را تأیید می کنند. ذکر هم? اینها از این  جهت ضرورت دارد که کافکای دلوز ـ  گتاری، تقریباً به  شکلی متصل به آنتی اُدیپ نوشته شده است: سای? می 68 و فضای نظری آنتی ادیپ را در تک تک سطرهای کافکا احساس خواهید کرد. 
مهم ترین فصل این کتاب فصل سوم آن با عنوان «ادبیات اقلیت چیست؟» است. در این فصل نگارندگان بر این مسئله دست می گذارند که کافکا مسئل? بیان را نه به شیوه ای انتزاعی و کلی، بلکه در ارتباط با ادبیات هایی که خرد خوانده می شوند، طرح می کند. آنها ادبیات یهودی در ورشو یا پراگ را هم نمونه ای از این نوع نگاه معرفی می کنند. دلوز و گتاری در توضیح ادبیات خرد تأکید دارند که یک ادبیات خرد، ادبیات یک زبان اقلیت نیست، بلکه ادبیاتی است که یک اقلیت در یک زبان اکثریت می سازد. اما به هر ترتیب نخستین خصیصه ادبیات خرد این است که زبان اینجا از یک عامل قدرتمند قلمروزدایی تاثیر گرفته است.

      

یادداشت‌ها

کافکای ما
          کافکای ما

تا به حال به سبک داستان‌نویسی کافکا توجه کرده‌اید؟ نه زبان فاخری دارد، نه استعاره و مجازی. نه روایت را می‌پیچاند، نه چند صفحه وقت می‌گذارد تا شخصیت‌پردازی کند، نه تکنیک‌های پیشرفته‌ی داستان‌نویسی به کار می‌برد و نه هیچ چیز دیگری. راحت می‌آید می‌نشیند داستانش را می‌گوید: سرراست، بدون تکنیک، بدون تزئین. حرفش را می‌زند. جهان شگفت‌انگیز و تکان‌دهنده‌اش را بی هیچ آب و تابی روایت می‌کند و می‌رود. انگار که بلد نیست. انگار که خبر ندارد. انگار که نمی‌داند. مثل کسی که به زبانی غیر از زبان مادری‌اش حرف می‌زند اما به این زبان دوم چندان آشنا نیست و طوری حرف می‌زند که با صرف کمترین لغت و قاعده‌ی نحوی، منظورش را برساند. از کسی که به زبانی غیر از زبان مادری‌اش حرف می‌زند، انتظار استعاره و تمثیل و جملات بلند و پیچیده نداشته باشید. همین که منظورش را برساند کافی است.
کافکا انگار قواعد و تکنیک‌های داستان‌نویسی را در حد یک زبان دوم و دست‌و‌پا شکسته بلد است. تنها تا این حد که منظورش را برساند. او «استاد» نیست. از «ادبیات استادان» فاصله دارد. هنرش از آن دست هنرهایی نیست که «هر جا رود قدر بیند و بر صدر نشیند». او نه برای حلقه‌های سطح بالای استادان می‌نویسد، نه برای دانشگاه‌ها و نه برای کاربلدها. او برای هیچ‌یک از کسانی که قواعد و قوانین هنر والا و زیبا را وضع می‌کنند نمی‌نویسد. همان‌ها که اگر هم کم‌تعداد باشند در اکثریت‌اند زیرا هم هویت دارند، هم صدا و هم چهره.
کافکا برای محرومان می‌نویسد: محروم از ادبیات استادان، محروم از آموزش، محروم از دانشگاه‌ها و محافل. محذوف‌ها، درمانده‌ها، فراموش‌شده‌ها و در یک کلام، برای «مردم». برای همان‌ها که ادبیات و قصه متعلق به آن‌ها بود قبل از این که استادان بیایند و آن‌را مال خود کنند. برای همان‌ها که حتی اگر تعدادشان بیشتر هم باشد باز هم در اقلیت‌اند چرا که نه هویت دارند، نه صدا و نه چهره.
این کتابی است که به شما یاد می‌دهد «ادبیات اقلیت» هیچ ارتباطی به نوشتن به زبان یک قوم دیگر ندارد. ادبیات اقلیت، ادبیات ترکی و کردی و بلوچی نیست، نوشتن برای مردمی است که در اقلیت‌اند و همواره در اقلیت بوده‌اند چرا که هیچ‌گاه «حاکم» نبوده‌اند. ادبیات اقلیت، نوشتن برای «بی‌چهره»‌شدن است، برای بی‌هویت‌شدن، برای فراتر رفتن از خودمان و آن‌چه ما را در این زندگی نکبت نگه داشته است. پیام این کتاب یک چیز است: نترسید! استادان را فراموش کنید و ادبیات خودتان را بسازید…
        

1