معرفی کتاب قصر الشوق اثر نجیب محفوظ مترجم محمدرضا مرعشی پور

قصر الشوق

قصر الشوق

نجیب محفوظ و 1 نفر دیگر
3.3
3 نفر |
2 یادداشت
جلد 2

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

4

خواهم خواند

6

شابک
9786227720372
تعداد صفحات
532
تاریخ انتشار
1401/5/1

توضیحات

        قصر آرزو (عنوان عربی: قصر الشوق) رمانی از نجیب محفوظ نویسنده مصری و دومین قسمت از سه گانه قاهره محفوظ است. در ابتدا به زبان عربی در سال 1957 با عنوان قصر الشوق منتشر شد. این طرح داستان خانواده السید احمد را ادامه می دهد، در حالی که پدرسالار کنترل سابق خود را بر همسر و فرزندانش از دست می دهد. پسران او با عشق و از دست دادن و جایگاه خود در جهان در حال تغییر مصر استعمارگر دست و پنجه نرم می کنند. پدر مجبور است با سن و مشکلاتی که با داشتن فرزندان بزرگسالی که دیگر نمی‌توانی آنها را کنترل کنی، روبرو شود.
      

یادداشت‌ها

          قصرالشوق در دسته کتاب‌هایی قرار گرفت که می‌گویند: صبور باش تا صفحات آخر کتاب. کتابی که تا دو- سوم  آن هم پیش رفته بودم و با این حال نظرم این بود که نسبت به بین القصرین دوستش ندارم و فکر نمی کردم که کتاب را در حالی ببندم که با بغض و گریه دست به گریبانم. چون کتاب شرح حال آدم هایی بود که « زمین خورده ی واقعیت» هستند و هرچه به انتهای کتاب نزدیک‌تر می‌شدیم میزان زانو خم کردن کمال در مقابل واقعیت بیشتر می‌شد و آه .... کدام مان این‌گونه نیستیم؟ این واقعیت بی رحم که ما را از آسمان به زمین سخت می‌کوبد.
من نمی دانم آن انسانی که در روزگار حیاتش زمین از مرکز کائنات بودن تنزل مقام پیدا کرد به یک سیاره در میان سیارات دیگر و پدر از آدم ابوالبشر تبدیل شد به بوزینه، با فروریختن باورها و سنت‌های فکری چندین ساله اش چطور کنار آمد، اما می دانم کمال وقتی فهمید عتبه حسین در قاهره نمادین است، عشق آسمانی وجود ندارد، پدر یک زنباره ی دروغگوست، زیبایی یک فریب عمیق است و دین مشتی اوهام و خرافات  و اگر حقیقتی وجود داشته باشد فقط علم است نه قرآن، چطور فروریخت و زمین خورده ی واقعیت شد. فراتر از دانستن، من کمال را می فهمم.
انگلیس و فرانسه و غرب با کمال و مصر چه کرده؟ وطن و سنت‌های فرهنگی و اجتماعی( امینه/ مادر) و وطن و سنت‌های سیاسی ( سیداحمد/ پدر) برآمده از وطن را از مصر گرفته و چه چیزی به او داده؟ یک بوروکراسی بیمار با قاضی‌ها و کارمندان نیمه فرانسوی و احزابی دروغین و سیاستمداران دغل و قدرت‌پرست و باورهای شکست خورده و استعمار و ... . کمال همان نسل روشنفکری است که از استبداد پدر و جهالت مادر فرار می کند و راهی جز هجرت یا شورش مقابل خود نمی‌بیند. قبله آمال این نسل پاریس است. شهر عشق و زیبایی.
کتاب تا نیمه و حتا بعد از آن مرا بر سر شوق نیاورد چون به نظرم نسبت به جلد اول یک عقب‌نشینی واضح بود از اینکه داستانی باشد در دل قاهره با همه مختصات سیاسی و اجتماعیش و تبدیل شده بود به یک واگویه از زندگی فردی کمال و یاسین که البته نماینده دو نگاه متضاد به عشق هستند. یکی عشق را با اولوهیت چنان پیوند زده که نمونه ی کامل خاکساری پاکبازانه در مقابل معشوق است و دیگری عشق و زیست زمینی را چنان در هم آمیخته که معتقد است عشق هم جایی در جسم انسان دارد، همانطور که بینایی در چشم و حرکت در دست.
به فراخور اهمیت پیدا کردن عشق و نفسانیت در کتاب، نگاه به زن نیز روشن‌تر می‌شود. به نظر می‌رسد زن‌ها دزدند. یا دزد احساس و عشق و یا دزد جیب و پول. چه موجودات حقیری! و اگر ناتوان از دزدی باشند چیزی بیش از حیوانی توسری‌خور نیستند.
اما با گذر از نیمه کتاب، کمال تبدیل می شود به خود مصر. به خود ایران در سال‌های بعد از جنگ اول. به همه ی ما که اینجا زندگی کرده ایم و مجبور شده ایم در وانفسای آشنایی با غرب جدید خودمان را بازتعریف کنیم اما در سایه ی خشن غرب که از ما انسانیت‌زدایی کرده و اجازه نداده خودمان را خارج از گستره ی استعمار بازیابی کنیم.
کتاب یک شرح مطلوب هم دارد از اینکه چگونه می‌شود که «مستی و راستی» کنار هم می‌نشینند. اولین تجربه ی میگساری کمال در روزهای ابتدایی بریدنش از دین، جزو بخش‌های درخشان کتاب بود که فرآیند ذهنی مستی و راستی را روشن و روراست تصویر کرده بود. خب کتاب‌ها قرار است فایده های اینطوری هم داشته باشند دیگر. تجربه های نزیسته!😎😄
نجیب محفوظ در جاده ی خوبی پیش می‌رود. ببینم با سومین جلد به کجا می‌رسیم!
        

5