با آخرین نفس هایم

با آخرین نفس هایم

با آخرین نفس هایم

لوئیس بونوئل و 1 نفر دیگر
4.0
5 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

10

خواهم خواند

6

شابک
9789642953554
تعداد صفحات
462
تاریخ انتشار
1399/4/22

توضیحات

        من در آستانه این قرن، که گاهی تنها لحمه ای گذرا به نظرم می رسد، پا به دنیا گذاشتم. هرچه جلوتر آمده ام سال ها سریع تر گذشته اند. وقتی از روزهای جوانی ام حرف می زنم، ناچارم مدام بگویم: این مال پنجاه یا شصت سال پیش بود؛ درحالیکه حس می کنم هنوز از آن دوران دور نشده ام. اما از طرف دیگر گاهی زندگی به نظرم خیلی طولانی می آید. انگار آن پسربچه یا جوانی که آن کارها را انجام داده اصلا من نبوده ام.اکنون که به پیری و تنهایی گرفتار شده ام، آینده را تنها در حالت فاجعه یا آشوب می بینم. به نظرم می رسد که قرن ما یکسره به انحراف افتاده و به سوی نکبت و بدبختی پیش رفته است. به گمانم در آن جنگ بزرگ و ازلی سرانجام شر بر خیر پیروز شده است. عوامل زوال و نابودی کاملا مسلط شده اند. روح بشر نه تنها به سوی کمال و روشنایی نرفته، بلکه حتی در تاریکی سیاه تری فرو غلطیده است. من به حیرتم که آن چشمه های نیکی و فرزانگی که قرار است روزی به نجات ما بیایند، از کجا خواهند جوشید؟
      

یادداشت ها

با آخرین ن
          با آخرین نفس‌هایش

هنگامی که بونوئل در هشتاد و سه سالگی درگذشت، در آگهی ترحیمش در نیویورک تایمز از او با صفاتی همچون «تابوشکن و انقلابی‌ای که در جوانی یکی از رهبران جنبش سوررئالیسم آوانگارد بود و برای نیم‌قرن بعدی هم فیلمسازی چیره‌دست» یاد شد. پیش از این فدریکو فلینی در ستایش از مقام او نوشته بود که سینما با بونوئل به والاترین زبان خود دست پیدا کرد، یعنی زبان رؤیاها. فیلمسازی که خود همواره می‌گفت هر آنچه بورژوازی اخلاق می‌داند، برایش عین بی‌اخلاقی است. و این ایده‌ی بنیادین سرتاسر همان نیم قرنی بود که بونوئل در آن با چیره‌دستی فیلم می‌ساخت. فیلم‌هایی که در آن‌ها همه چیز واژگون می‌شد، از سیاست تا مذهب، از فرهنگ تا نهاد دولت … و در پس پشت این فیلم‌ها، سیمای هنرمندی پیدا بود که به یاغی‌گری شهرت داشت. و به نظر همواره عبوس می‌رسید. تصویری که البته با انتشار کتاب «با آخرین نفس‌هایم»؛ که شرحی بود شوخ و شنگ از زندگی فیلمساز، پاره‌پاره شد. بونوئل مشخصاً «با آخرین نفس‌هایم» را در دو سال پایانی زندگی‌اش نوشت. آن هنگام که دیگر به دلیل کهولت سن نمی‌توانست فیلم بسازد و خانه‌نشین بود، یعنی با آخرین نفس‌هایش. کتابی که علاوه بر روایت داستانی جذاب از زندگی روزمره‌ی شخص بونوئل، به شناخت و تاریخ‌نگاری جنبش‌های هنری آوانگارد قرن بیستم و هنرمندانی که در آن سال‌ها در پاریس، مادرید، هالیوود و مکزیک به سر می‌بردند، کمک می‌کند. اما «با آخرین نفس‌هایم» صرفاً علاقه‌مندان هنر و سینما را ذوق‌زده نمی‌کند. زیرا که بونوئل به‌جز شرح خاطراتش، فصل‌های کوتاهی از کتاب را به تأملات و افکاری اختصاص داده که ذهنش را در زندگی به خود مشغول می‌کرده؛ چنان‌که گاه در آن از کافه و بارهای فرانسه می‌گوید و تفاوت مابین این دو، و گاه از عدالت حرف می‌زند، و جایی از نقش تصادف در زندگی سخن می‌گوید، و جایی دیگر از شیفتگی‌اش به تنهایی و دوری از هیاهو. از همین رو هم هست که «با آخرین نفس‌هایم» هرگز صرفاً فهرستی از نام هنرمندان و دوستان بونوئل و شرحی اضافه بر فیلم‌های او نیست، بلکه حدیث‌نفس فیلمسازی‌ست که از آشوب و ناآرامی وحشت داشت اما آنارشیست بود، و با اینکه بی‌ایمان بود هرگز نمی‌توانست از میراث دین چشم بپوشد: «هر آنچه مسیحی نباشد، با من بیگانه است.»
        

0