سر به روی شانه ها

سر به روی شانه ها

سر به روی شانه ها

هانری تروایا و 1 نفر دیگر
4.5
1 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

3

خواهم خواند

4

...اتین با نگاه،،دور شدن سبکبار و رقصان او را در روشنایی آبی رنگ و غبار آلودی که شانزه لیزه را آکنده بود،دنبال کرد.خیلی زود شبح او در توده ی خزنده ی گردشگران گم شد.اتین برگشت و به سرعت در خیابان به راه افتاد...چهره ها،تابلوها و بوق ها،بین افکارش فاصله می انداخت.این تجربه ی آخر همه چیز را ثابت می کرد.او از هیچ چیز لذت نمی برد.با هیچ کس هم به تفاهم نمی رسید.او خود را در موقعیتی مبهم در برابر کل دنیا میدید.با شهامت کوشید آینده اش را تصور کند،اتین در سی سالگی ،اتین در چهل سالگی،با زن و بچه،با شغل و یک شکم کوچک ...خنده دار بود با خود می گفت: من ماندنی نیستم...

یادداشت‌های مرتبط به سر به روی شانه ها

مهردُخت

7 روز پیش

          "گاه از او نفرت دارم و گاه از او شاکیم. مثل بقیه بودم. ولی ناگهان شدم پسر یک قاتل. من که کاری نکرده‌ام. من بی‌گناهم. اما مردم به من طوری نگاه خواهند کرد که گویی من هم مجرمم. همانقدر که پدرم مجرم بوده است."
اتین بعد از فهمیدن هویت پدرِ مرده‌اش زندگیش زیر و رو میشه. چطور میتونه مثل قبل زندگی عادیش رو ادامه بده وقتی فکر اینکه پسر یک قاتله هرگز رهاش نمیکنه؟ چطور با مردم ارتباط بگیره؟ اگر اونا بدونن که اون کیه، چطور با طرد شدنش کنار بیاد؟
اتین هم به یک سردرگمی وحشتناک دچار میشه. در حدی که نمیدونه چی درسته چی غلط. همچنین اثر تلقین در وجود این پسر کاملا آشکار بوده. تلقین اینکه جنایت موروثیه و اون هم دیر یا زود مانند پدرش میشه. اتین شبانه روز با یک چکش خیالی، میخ آدمکش بودن رو تو سرش فرو میکرد و خودش رو مجبور به "شبیه پدر بودن" میدونست. 
مثلا در بخشی از کتاب که به کشتن کسی فکر میکرده نوشته شده "ناگهان از خود پرسید پس از دستگیری چه بلایی بر سرش خواهد آمد؟ پاسخ این سوال هم اکنون برایش روشن بود. زندان، دادگاه و مرگ. «درست مثل پدرم»"
اما هرچی بیشتر در برابر این تلقین تسلیم میشد شکی توی وجودش بیشتر ریشه میزد. شکی که به بلاتکلیفیش می‌افزود و خواننده رو با خودش همراه میکرد و این سوال رو در ذهنش پررنگ میکرد که سرانجام این جنگ درونی چیه؟
من فکر میکنم این کتاب بخاطر افکاری که اتین بیان میکنه، خوی فسلفی و کتاب دوستش، گفتگوش با استاد فلسفه‌اش و همچنین انتهای رمان ارزش خوندن رو داره.
        

25