معرفی کتاب برای قاتلم: زندگینامه و خاطرات سردار عارف، شهید حاج علی محمدی پور اثر گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی

برای قاتلم: زندگینامه و خاطرات سردار عارف، شهید حاج علی محمدی پور

برای قاتلم: زندگینامه و خاطرات سردار عارف، شهید حاج علی محمدی پور

4.6
4 نفر |
0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

5

خواهم خواند

1

شابک
9786227169492
تعداد صفحات
156
تاریخ انتشار
1401/1/2

توضیحات

کتاب برای قاتلم: زندگینامه و خاطرات سردار عارف، شهید حاج علی محمدی پور، نویسنده گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی.

لیست‌های مرتبط به برای قاتلم: زندگینامه و خاطرات سردار عارف، شهید حاج علی محمدی پور

حاج احمدحاج فلسطین: مرور خاطره محور و تحلیلی زندگی شخصی، اعتقادی و نظامی شهید حاج عماد مغنیه از کودکی تا شهادتنخل سوخته

قافله حاج قاسم

6 کتاب

خداوند، ای عزیز! من سال ها است از كاروانی به جا مانده ام و پیوسته كسانی را به سوی آن روانه می كنم، اما خود جا مانده ام، اما تو خود می دانی هرگز نتوانستم آنها را از یاد ببرم. پیوسته یاد آنها، نام آنها، نه در ذهنم بلكه در قلبم و در چشمم، با اشك و آه یاد شدند. این ها تنها بخشی از توصیف بی قراری حاج قاسم برای جاماندن از قافله رفقایش است... اشکهای پرحرارت او در فراق حاج احمد وصیت او برای همسایگی قبرش با حسین پسر غلامحسین سر زدن به خانواده شهید مغنیه برای کم کردن دلتنگی اش تعاریف او از حاج علی محمدی پور، مهدی زندی، علی عابدینی و دیگر شهدا که هر بار با اشک و آه از آنها روایت میکرد باعث شد بدانم این قافله ای که حاج قاسم هربار با بی قراری از آنها یاد میکند چه کسانی بودند که او با وجود اینهمه موقعیت اجتماعی و گذشت اینهمه سال نتوانسته آنها را فراموش کند. و میگوید: من از بیقراری و رسواییِ جاماندگی، سر به بیابان ها گذارده ام؛ من به امیدی از این شهر به آن شهر و از این صحرا به آن صحرا در زمستان و تابستان می روم. این شد که تصمیم گرفتم قافله حاج قاسم را بشناسم و سَر از سِرّ رفاقتهای او در بیاورم. هنوز شرح زندگی همه آنها را نخوانده ام اما با خواندن اندکی از آن شمه ای از دریای دلتنگی حاج قاسم را چشیدم، و فهمیدم چه رفاقتهای پوچ و بیهوده ای، چه زندگی بی معنا وعشق و احساسی، چه اهداف بی ارزشی بر زندگی ام حاکم است... هفته دیگر ان شاءالله عازم همان سرزمینی هستم که این قهرمانان گمنام در آن نفس کشیدند، میخواهم نَفَس آنها تنفسم شود، چه بسا نَفْسم دیگر اینگونه مرا خوار و ذلیل نکند... چقدر فرق است بین زندگی ما و آنها...

2