برف خاموش، برف مرموز
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
1
خواندهام
1
خواهم خواند
0
توضیحات
اصلا چرا هم چی شده بود، یا چرا درست باید آن موقع هم چی می شد. خوب، این را شاید نمی توانست بگوید؛ یا شاید هم اصلا نشده بود این را از خود بپرسد. این قصیه بیش تر یک راز بود، از آن چیزهایی که باید از پدر و مادر حسابی مخفی نگه می داشت؛ و همین اش هم بود که خیلی کیف می داد. عین یک چیز خیلی خاص با ارزش بود که باید بی این که کسی بفهمد، بگذاردش تو جیب شلوارش- یک تمبر کم یاب، یا یک سکه ی قدیمی، یا یک تکه زنجیر طلا که روی سنگ فرش پارک افتاده باشد و زیر پا له شده باشد، یا یک عقیق کوچولو، یا یک صدف دریایی که لکه زنی، رگه ی خاصی داشته باشد که با صدف های دیگر فرق بکند- هرجا می رفت، یک جور گرم و خوش آیندی حس می کرد مالک چیزی است، انگاری راستی یکی از آن ها چیز را داشت.