ندای مرداب

ندای مرداب

ندای مرداب

داویده کالی و 2 نفر دیگر
3.9
7 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

12

خواهم خواند

1

قتی پدرو مادرش او را پیدا کردند،فرزندی نداشتند و دیگر از داشتن فرزند ناامید شده بودند. دکترها رک و پوست کنده بهشان گفته بودند:شما بچه دار نمی شوید. این شد که وقتی نزدیک مرداب یک بچه کوچولو پیدا کردند،به نظرشان آمد هدیه ای آسمانی و دیگر به این توجه نکردند مثل ماهی ها آبشش دارد.آن ها نمی دانستند این کوچولو تک و تنها رها شده یا پدرو مادرش را از دست داده؟ولی اهمیتی نداشت،چون حالا او دو نفر دیگه پیدا کرده بود.اسمش را بوریس گذاشتند.

یادداشت‌های مرتبط به ندای مرداب