عاشقانه ها
در حال خواندن
6
خواندهام
8
خواهم خواند
9
نسخههای دیگر
توضیحات
من، شناگر از کودکی در آب غوطه خورده شمالی، اگر در دریا به آسانی غرق نمیشوم، در دامنه ی سبلان، به ناگهان، چنان گل باران شدم که یک پارچه خیس از عطر زنده گل ها، چتری از رویای رنگ بالای سرم گشوده شد، و زیر چتر، کوله ام را زمین گذاشتم- روی سبز سفره ام را باز کردم، و خسته ی خسته، پنیر تبریز را با خیاری که طراوت و تردی پوستش چاقوی زنجانی ام را خجل میکرد. لای نان تازه ی دهی گذاشتم... چه عطری، خدای من! صدای زنبور می آمد، و تو را دیدم که از دور می آمدی.. .از متن کتاب «یک عاشقانه ی آرام»
بریدۀ کتابهای مرتبط به عاشقانه ها
نمایش همهلیستهای مرتبط به عاشقانه ها
یادداشتها