هشدار: در هنگام خواندن کتاب، باید تمام سعیتان را بکنید تا با نگاهی بیرونی، این داستان واقعی را مطالعه کنید. نگاه بیرونی نسبت به آن چه در کره ‌شمالی میگذرد و آن چه در کره‌ی جنوبی به عنوان کشوری امپریالیستی درحال وقوع است. به عبارتی این یک نقد اساسی بر کتاب پیش رو است، باید سعی کنید این حرف را که کره جنوبی یعنی آزادی و کتاب در حال انتقال آن است، به راحتی باور نکنید.
با این وجود، اطمینان می‌دهم که شما هم درست مثل نویسنده‌ی کتاب اشک خواهید ریخت. نویسنده با فرار از کره‌ی شمالی، ۳۵ روز در چین آواره و تحت تعقیب بود تا به شکلی خود را به کره‌ی جنوبی برساند، بعد از دیدن پرچم کره‌ی جنوبی و صدای مردی از سفارت کره‌ی جنوبی که با لبخند می‌گفت: "آقای چانگ شما در خاک کره‌ی جنوبی هستید، حالا شما مردی آزادید"... اشک می‌ریخت. 
همانطور که گفته شد، کتاب رهبر عزیز داستان مردی از اهالی کره شمالی به نام جنگ جین سو است که تلاش می‌کند از کره شمالی فرار کند و در نهایت موفق به انجام این کار شد. جنگ جین سو که نامی مستعار بنظر می‌رسد، شخصی حقیقی است که داستان واقعی زندگی خود را نوشته است و این کار را با چنان مهارتی انجام داده است که مخاطب پس از گذشت مدت زمان زیادی نیز همچنان فضاهای داستان را به یاد می‌آورد. 
در خواندن این کتاب البته، نباید این مساله را فراموش کرد که انسان‌ها نگاهشان به چیزهایی که از آن فرار میکنند همواره با حب و بغض همراه است و نباید فراموش کرد آنچه در این کتاب از کره‌ی شمالی تصویر می‌شود، همان‌چیزی نیست که به راستی کمونیسم نام دارد. در واقع کمونیسم هم نامی‌است دزدیده شده برای پرده انداختن بر دیکتاتوری ‌و تمامیت‌خواهی‌ای که واقعا در کره‌ی شمالی میگذرد و این کتاب نیز مانند تمامی آثار دیگر در این باره تنها بازنمایی از واقعیت است نه آن که واقعیت حقیقی باشد.

        

          کتاب درمورد فرار از کره‌ی شمالی به کره‌ی جنوبی است با تمام چالش‌ها و ترس‌هایش....
توصیفی که از وضعیت سیاسی و اجتماعی کره‌ی شمالی می‌شد خیلی خوب بود.
شخصیت اصلی و راوی کتاب یک شاعر تحت حمایت دولت است که در واقع یکی از اعضای بلندپایه حزب کارگران بوده و همین روند داستان را بسیار جذاب‌تر کرده.
من از وضعیت کره‌ی شمالی کتاب دیگه‌ای هم خونده بودم ولی این کتاب به نظرم جامع‌تر بود.
        

          کتاب رهبر عزیز هم مانند بسیاری از کتاب های مرتبط با #کره_شمالی داستان فرار از کره شمالی به کره جنوبی را روایت می کند. اما این کتاب با سایر کتاب های این حوزه سه تفاوت بزرگ دارد؛ اول اینکه اینبار نه یک شهروند معمولی که یک مامور اطلاعاتی و عالی رتبه از کره شمالی می گریزد؛ و دوم اینکه علت فرار هم گرسنگی نیست چرا که درحالی که بسیاری از مردم کره شمالی در شرایط سخت اقتصادی به سر می برند، جنگ جینگ سونگ به واسطه رابطه نزدیک با رهبر کره شمالی در شرایط رفاهی خوبی به سر می برد. سوم هم آنکه این کتاب تنها یک داستان فرار نیست بلکه همانطور که در عنوان فرعی آن هم آمده، هدف اصلی کتاب ارائه اطلاعاتی در درون حکومت کره شمالی و نگاهی به این کشور است.
جنگ جینگ سونگ شخصیت اصلی کتاب  شاعری حکومتی است که یکی از شعر های او نیز مورد توجه شخص کیم جونگ ایل یا رهبر عزیز قرار می گیرد و این توجه باعث می شود که او به حلقه پذیرفته شدگان و نزدیکان رهبر کره شمالی راه یابد.
پس از آن نیز به عنوان یکی از ماموران ضداطلاعاتی در سازمان جبهه متحد مشغول به کار می شود. کار او در این سازمان تبلیغات و تحریک افکار عمومی و به بیان ساده تر فریب افکار عمومی و مقدس جلوه دادن رهبر عزیز است.
او که به واسطه شغلش به بسیاری از منابع خارجی و ممنوعه دسترسی دارد به دلیل خارج کردن یکی از این منابع از سازمان تحت تعقیب قرار می گیرد و راهی جز فرار نمی یابد. در نهایت سونگ با سختی بسیار و بعد از 35 روز به کره جنوبی پناهنده می شود.
در بین سه کتابی که در مورد کره شمالی خواندم این کتاب از نظر اطلاعاتی که درباره این کشور داشت از سایر کتاب ها خیلی بهتر بود و اگر قرار باشد یک کتاب را در مورد کره شمالی بخوانید پیشنهاد من #رهبر_عزیز است.

بخشی از کتاب
به کسانی که در سرزمین های آزاد متولد می شوند آزادی رایگان داده می شود، درحالی که دیگران باید برای آزادی جانشان را به خطر بیندازند. در کشوری آزاد ممکن است معنی کلمه آزادی خیلی معمولی و پوچ باشد...(ص336)
        

          کتاب خوبی بود.
داستان فراری دیگر از سرزمین عجیب کره شمالی 
من حساب کردم که دو تا دیگه از کارهای ترجمه شده کره شمالی رو بخونم ، همه رو خوندم دیگه !!! دارم فکر می کنم اگر اون دو تا رو هم خوندم یه مطلبی در مورد این قضیه بنویسم که یک کم جامع باشه 
احتمالا می زارم توی ویرگول 
این کتاب بر خلاف هرچی تا حالا خونده بودم داستان یه آدم کلفت توی کره شمالی بود، آدمی که حتی شام اختصاصی و ویژه هم با رهبر خورده بود و بعد کم کم نظرش عوض شد و فرار کرد 
تحلیل های سیاسی جالبی هم داشت
        

          عالیه