نوربرت خرگردن

نوربرت خرگردن

نوربرت خرگردن

میشائیل انده و 3 نفر دیگر
3.1
7 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

10

خواهم خواند

3

ناشر
افق
شابک
9786003532939
تعداد صفحات
56
تاریخ انتشار
1398/2/31

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        روزی روزگاری، کنار لجنزاری میان دشت‌های پهناور آفریقا، کرگدنی زندگی می‌کرد که اسمش نوربرت خرگردن بود. نوربرت به همه‌چیز و همه‌کس با شک و تردید نگاه می‌کرد.
      

یادداشت‌ها

          خلاصه‌ای از ابتدای این کتاب ۵۰ صفحه‌ای که پتانسیل زیادی برای بحث داره: نوربرت وایساده سر برکه (شما بخونین گردنه) و هرکی رد میشه رو یه شاخ می‌زنه و گردن‌کلفتی می‌کنه همه‌ش. آدما نمی‌تونن از اون اطراف رد شن، و نمی‌تونن آب بخورن و ... بعد با هم جلسه‌ای می‌ذارن تا ببینن چیکار می‌تونن بکنن که از این معضل عبور کنند. هرکسی یه نظری می‌ده و هر کدوم از اون نظرها به دلایلی رد می‌شن. یکی پیشنهاد می‌ده بیاین فرار کنیم و بریم جایی که نوربرت نباشه. همه بهش حمله می‌کنن که این دیگه چه حرفیه؟ که همون لحظه نوربرت میاد و جمعیت رو متفرق می‌کنه و تهدیدشون می‌کنه که می‌زنم لت‌وپارتون می‌کنما. برای من نقشه نریزید... و بعد به مرور همه کم‌کم می‌رن از اون سرزمین. فقط یه پرنده می‌مونه، که نقشهٔ هوشمندانه‌ای برای نوربرت می‌کشه و باقی ماجرا...
____
یه کمی ترسناک بود برام و تا حد زیادی سیاسی. یه کمی شبیه بن‌بست. و خب از این جهات ناراحت شدم و نمی‌دونم چه جور حسی می‌تونم بهش داشته باشم.
می‌دونم که نگاه فردی و مواجهه با خود هم میشه بهش داشت... اما... اما بقیه حیوون‌ها فرار کردن از دست نوربرت. به زبون ما: مهاجرت کردن. اینقدری اذیت شدن و هیچ راهی نبود، که فرار رو به قرار ترجیح دادن. اینجا من دیگه برام مهم نبود که نوربرت تنبیه شد و با خودش مواجه شد و دگرگون شد. اون حیوونایی که از محل زندگیشون طرد شدن چی شدن؟
        

22