معرفی کتاب دو خطا در عنوان این کتاب وجود دارد: مرجع معماها، مسئله ها و پارادوکس های فلسفی (بسط یافته و بازنگری شده) اثر رابرت ام. مارتین مترجم راضیه سلیم زاده

دو خطا در عنوان این کتاب وجود دارد: مرجع معماها، مسئله ها و پارادوکس های فلسفی (بسط یافته و بازنگری شده)

دو خطا در عنوان این کتاب وجود دارد: مرجع معماها، مسئله ها و پارادوکس های فلسفی (بسط یافته و بازنگری شده)

رابرت ام. مارتین و 1 نفر دیگر
4.5
3 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

6

خواهم خواند

6

ناشر
ققنوس
شابک
9786002781826
تعداد صفحات
536
تاریخ انتشار
1397/2/22

توضیحات

        
دیدگاه مرسوم درباره محصول فلسفی این است که چیزی خشک و بی روح
،قلنبه سلنبه،کسل کننده،تخصصی،و به شدت جدی و بیشتر از همه فهم ناپذیر است.
یک نوع فلسفه این طوری است/
اما در واقع میتوانیم با فلسفه خوش بگذرانیم،اگر بهترین حالت را در نظر بگیریم،جواب دادن به سوال هایی که همیشه شما را به فکر فرو برده اند و طرح سوال هایی که هرگز به آن ها فکر نکرده اید جذاب است،میتواند قوه تخیل و شوخ طبعی تان را قلقلک بدهد و ذهنتان را باز کند.همچنین میتواند خودمانی و مفرح باشد.
هرف کتاب حاضر این است که همه این ها را به شما ثابت کند.

      

یادداشت‌ها

          کتابی خوب شامل تعداد زیادی مسائل فلسفی.  به مورد زیر توجه کنید. تم کلی کتاب یک همچین چیزیست:

یک نفر توی خیابون شما رو گیر میندازه و اسلحه ای روی سرتون میزاره و میگه یا برو خونه و یک سیلی محکم به خواهر کوچیکت بزن یا میکشمت. شما میدونید که با جدا شدن از اون آدم اون دیگه دسترسی به شما نداره. 
در حالت عادی شما بهش میگید این کار رو انجام میدین. ازش جدا میشین. می آیند خونه و زیر قولتون میزنین و همچین کاری نمی کنید. و تمام

اما خفت گیر داستان ما توانایی عجیبی داره. و میتونه از بادی لنگوئیج و حالت صورت شما بفهمه که شما راست میگین یا دروغ. شما از ترس جونتون  بهش قول جدی میدین که بزنین. اما وقتی خونه میرسین. و از دسترس اون خارج میشید دیگه دلیلی نداره این کار رو انجام بدین. اما خفت گیر محترم باهوش تر از این حرفهاست. و باز متوجه میشه که شما در زمانی که دسترسی بهتون نداره کار دلخواه اون رو نمی‌کنید. پس اسلحه رو به سختی رو پیشونیتون فشار میده و آماده شلیک میشه. شما این بار جدی جدی نیت میکنید که بزنید. لحظه ی زدن سیلی رو تصور می‌کنید. عذاب وجدان میگیرید. ولی چاره ای نیست. بعدا ازش معذرت‌خواهی خواهید کرد. وقتی از مرد جدا شدین مستقیم میرید خونه و روبروی خواهر وایمیستین دستتون رو بلند میکنید و ...  ولی دلیلی برای زدن نمی‌بینید. قطعا نمیزنید. چرا بزنید؟ اون که دیگه تسلطی رو شما نداره.
همینجور که دارید به این چیزا فکر می‌کنید خفت گیر مسلح اخمی میکنه و میگه تمام افکارتون رو داره میخونه. شما مستاصل میشید. خفت گیر آماده شلیک میشه....

شما باشید چه کار میکنید؟
        

2