معرفی کتاب باد ویرانگر اثر سلوا آلمادا مترجم مهدی غبرائی

باد ویرانگر

باد ویرانگر

سلوا آلمادا و 2 نفر دیگر
3.2
4 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

4

خواهم خواند

3

شابک
9786220110637
تعداد صفحات
156
تاریخ انتشار
1402/1/1

توضیحات

کتاب باد ویرانگر، نویسنده سلوا آلمادا.

لیست‌های مرتبط به باد ویرانگر

بچه های سبزبی دوز و کلکسال گمشده ی خوآن سالواتی یرا

برج بابل

27 کتاب

واقعا عاشق تک تک تصویرسازی‌های این مجموعه‌ام. 🥲 و چندتاییش رو هم خوندم و دوست داشتم. :) دلم می‌خوادشون. 😩 در مقدمه کتاب‌ها در شرح اینکه چرا به نام برج بابل نامیده می‌شن نوشته شده: گفته‌اند تشتت و افتراق زبانْ عقوبت آدمیان بوده است؛ و ترجمه تلاش برای رسیدن به آن زبان وفاق، زبان هم‌دلی، زبان کامل و بی‌نقص، زبان آدم و حوا، زبان بهشت. «برج بابل» حالا نماد ناسوتی و ازدست‌رفتهٔ آن لغت تنها، آن زبان یگانه، زبان هم‌دلی انسان‌هاست. مجموعه کتاب‌های «برج بابل» شاید تلاش ما در بزرگداشت هم‌دلی از راه هم‌زبانی است: رمانک‌ها یا داستان‌های بلندی که در غرب به آن‌ها «نوولا» می‌گویند، از قضا بسیاری از آثار ادبیات مدرن جهان در چنین قطع و قالبی نوشته شده‌اند؛ آثاری که هرچند با معیار کمی تعداد صفحه و لغت دسته‌بندی می‌شوند، در اشکال سنجیده و پروردهٔ خود هیچ کم از رمان ندارد. در طبقه‌بندی این مجموعه، مناطق جغرافیایی را معیار خود قرار داده‌ایم و به شکلی نمادین، نام یکی از شخصیت‌های داستانی به‌یادماندنی آن اقلیم را بر پیشانی هر دسته نهاده‌ایم؛ مانند «شوایک» برای ادبیات اروپای شرقی و «رمدیوس» برای ادبیات امریکای لاتین. آثار ایرانی این بخش در مجموعه‌ای به نام «هزاردستان» ارائه می‌شود. این کتاب‌ها را می‌توان در مجال یک سفر کوتاه، یک اتراق، یک تعطیلات آخر هفته خواند و به تاریخ و ذهن زبان مردمان سرزمین‌های دیگر راه برد. در این سفرهای کوتاه به بهشتِ زبان،‌ همراه‌مان شوید.

136

یادداشت‌ها

          ✍🏼 توضیحات پشت جلدش همه‌چیزو گفته؛ «پدر پیرسون، کشیش دوره‌گرد، با دختر شانزده‌ساله‌اش، لنی، در راه‌اند که ماشین‌شان در بیابان از کار می‌افتد. کار خدا است یا دست تقدیر که از تعمیرگاهِ گرینگور باوئر و تاپیوکا، وردست جوانش، سر در می‌آورند. ناچار اتراق می‌کنند. کشیش، وسط برهوت، بین مشتی آهن‌پاره و قراضه بساط موعظه‌ای بی‌وقت پهن می‌کند. بی‌آنکه بداند توفانی در راه است».

کل داستان همین بود. می‌شد معناهای سیاسی، اجتماعی یا مذهبی هم ازش برداشت کرد، ولی من دلیلی ندیدم خودمو درگیرش کنم. 😅
اما
نمی‌تونم از اینم چشم‌پوشی کنم که این «باد ویرانگر» بسیار استعاری بود، استعاره‌ای آشکار (در متن بهش اشاره شده) از موعظه‌های یک پدر روحانی.

از روند داستان لذت بردم مثل خوردن یه چایی تو فاصلۀ دو کارِ مهم بدون توجه به اینکه محصول کجاست، فلسفۀ نوشیدنش چیه و چجوری دم کشیده.

دو چیز رو در این کتاب دوست داشتم، یک اینکه؛ برشی از زندگی واقعی بود (نه اینکه داستانش واقعی باشه) و دو اینکه؛ نوولا (داستان بلند) بود، یکی از چند کتابِ مجموعۀ برج بابلِ دوست‌داشتنیِ نشر چشمه.

        

12