شاه می میرد

شاه می میرد

شاه می میرد

اوژن یونسکو و 1 نفر دیگر
3.2
5 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

9

خواهم خواند

3

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

یونسکو به ما می گوید: «همیشه نسبت به مرگ حساس بوده ام. از وقتی چهل سالگی را پشت سر گذاشتم (...) دریافتم روزی می میرم (...) انگار در یک آن دریافته بودم که هیچ راهی برای گریز از این سرنوشت محتوم وجود ندارد(...) اکنون فراتر از اکنون و همان مرگ است که در ما زندگی می کند. این مرگ است که ما تنفس می کنیم (...) مرگ اینجاست. روی لبان عزیزم، آن را حس می کنم و در دهانم طعمش را مزه مزه می کنم. غریزه مرگ در قلب همه زندگان وجود دارد. ما از میل به سرکوب آن رنج میکشیم. زیرا همه زندگان آرامش میخواهند، میخواهند تمام کنند (...) آن را توسعه دهند، مثل یک گیاه آبیاری و بزرگ کنند. درد اینجاست. ترس در سرکوب غریزه مردن متولد می گردد. اما نه، اما نه. من باز هم میخواهم زندگی کنم.»

یادداشت‌های مرتبط به شاه می میرد