نسخه اقدم: منظومه ها

نسخه اقدم: منظومه ها

نسخه اقدم: منظومه ها

4.0
1 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

3

خواهم خواند

2

ناشر
روزنه
شابک
9786222341763
تعداد صفحات
294
تاریخ انتشار
1398/12/7

توضیحات

        مظاهر مصفا در دوساله گی آبله گرفت و از دنیا رفت. دو سال بعد مادرش فخرالسادات پسر دیگری به جایش آورد. نام او را هم مظاهر گذاشتند و شناسنام? مظاهر اول را؛ که هنوز باطل نکرده بودند؛ برای او نگاه داشتند. بدین ترتیب مظاهر دوم؛ آن چنان که در منظوم? نسخ? اقدم هم آورده؛ مرگ را مای? حیات خود می دانست و کودکی را در سای? مرگ و در گفتگو با عالم مردگان آغاز کرد.***در خاک چو رفت دانه ی تو از خاک گیاه من برآمدرفتی تو و آمدم من از راهخفتی تو و خواب من سرآمد*** من چون بدلم تو هم چو اصلیچون سایه منم تو آفتابیمن حاشیه ی کتاب مرگمتو متن اصیل این کتابی
      

یادداشت ها

          به نام او

امروز یک کتاب بسیار خوب خریدم
منظومه های استاد مظاهر مصفا با عنوان نسخه اقدم

متاسفانه پیش از این مجموعه شعر منسجمی از استاد مصفا در بازار نبود. تنها یک گزیده شعر کوچک که توسط انتشارات مروارید چاپ شده بود که آن هم  پس از اتمام نوبت اول چاپ تجدید چاپ نشد
در مقدمه کتاب آورده شده که این مجموعه اولین مجموعه از دفترهای شعری مصفا ست و پنج دفتر شعر دیگر (به تفکیک قالب) نیز در دست انتشار قرار دارد
معضل اصلی کتاب قیمت آن است چهل هزار تومان که آن هم با توجه به طراحی شکیل کتاب و متاسفانه تیراژ پائین آن (550 نسخه) تا حدودی قابل توجیه است
خلاصه خواندن این کتاب با توجه به اینکه تنها مجموعه شعر موجود استاد مظاهر مصفا -یکی از بزرگترین شاعران کلاسیک سرای معاصر- در بازار است، بسیار تا بسیار مغتنم است

بخشی از چهارپاره نسخه اقدم:

افسوس که در قمار هستی
هر دست که بود دستخون بود
هر کار که کردم از بد و نیک
از عقل نبود از جنون بود

دردا که درآمدم ز هر در
در ششدره ی غم اوفتادم
با دل گفتم که دست من گیر
دل گفت که من هم اوفتادم

چون موی که افگنی بر آتش
می تابم و تاب نیست در من
من قصّه ی خود نمی سرایم
این قصّه سرای کیست در من

کس غیر غمم نمیشناسد
تا کیستم و مرا چه نام است
غم می داند که من کدامم
من می دانم که غم کدام است

چه زیستنی که هستی من
هر دم قدمی به سوی مرگ است
مرگ است نه زندگی که هردم
در هر قدم آرزوی مرگ است

من شاهدِ مرگ خویش بودم
در هر نفسی که زیستم من
بر تربت خود بسی نشستم
بر خویش بسی گریستم من

اِخوان که چو درعشان شمردم
گشتند ولی برای دشمن
یاران که چو تیرشان گرفتم
بودند ولی به دیده ی من

از بازو و تیغ خویش و جز خویش
بس زخم گران که خورده ام من
ای بس شده کشته کشته ام را
بر دوش کشیده برده ام من

در عرض زمین و طول تاریخ
مظلومترینِ روزگارم
زیر و زبرم کند شب و روز
گویی که زمینِ روزگارم

سهرابم و نیست جز تهمتن
سرمایه یِ درد و بیم و باکم
زین پیر سپهرِ سبز خیمه
افتاده به پهلویِ هلاکم

زین عمرِ دراز حاصلِ من
بی حاصلی است و بی نصیبی
با غربت و درد آشنایی
در خانه یِ خویشتن غریبی
        

3