معرفی کتاب تقریرات مصدق در زندان درباره حوادث زندگی خویش اثر محمد مصدق

تقریرات مصدق در زندان درباره حوادث زندگی خویش

تقریرات مصدق در زندان درباره حوادث زندگی خویش

محمد مصدق و 2 نفر دیگر
3.5
1 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

2

خواهم خواند

5

شابک
9786226441537
تعداد صفحات
246
تاریخ انتشار
1399/9/8

توضیحات

        تردیدی نیست که دکتر محمد مصدق در تاریخ ایران منشا تاثیری عظیم شد.پس برای داوری درست و بی غرضانه تاریخ در حق او شناخت گوشه های مختلف سرگذشت او لازم است و برای رسیدن به چنین مقصودی به اسناد و مدارک اساسی و اصیلی مانند آنچه در کتاب حاضر آمده احتیاج است.این کتاب شامل یادداشت هایی است که سرهنگ جلیل بزرگمهر،وکیل مصدق در دادگاه های نظامی، از گفته های مصدق در زندان جمع آوری کرده است.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به تقریرات مصدق در زندان درباره حوادث زندگی خویش

نمایش همه

یادداشت‌ها

          مصدق در بستر تاریخ؛
برای خواندن یک متن چه چیزهایی باید فراخوانده شود؟


0- لذت خواندن خاطرات، مخصوصا از اشخاص مهم تاریخ، رو از خودتون سلب نکنید.
اما خواندن هر متنی پیش‌شرط‌هایی دارد.

خواندن تقریرات  جلیل بزرگمهر از خاطرات مصدق نیز از این قاعده مستثنی نیست. 


1- باید بدانید مصدق در چه برهه‌ای از تاریخ ایران او زندگی کرده است و تقریبا فضای کلی ایران در هربازه از خاطرات او چه بوده است. اگر این موارد را ندانید، تحقیقا متن برای شما حداقل فایده را خواهد داشت.

2- هرچه از اهمیت "جاده/مسیر" در تاریخ ایران و جهان حرف زده شود، حق مطلب را ادا نمی‌کند. برخی از کریدور به جای جاده استفاده می‌کنند تا معنایی گسترده از جاده را بار کریدور بکنند، اما برای بحث اینجای من، "جاده" با توضیحاتی که می‌گویم کفایت می‌کند.
یکی از معضلاتی که گزارش‌دهی‌های "nکیلومتر جاده ساخته شده است" این است که مفهوم جاده را تحقیر می‌کند. جاده باید امنیت داشته باشد، جاده باید قاعده و سامان داشته باشد و هزار و یک چیز دیگر. به صورت کلی، جاده باید ذیل حاکمیت قرار بگیرد. حال این چه ربطی به تقریرات مصدق دارد؟
تقریرات مصدق بازه‌های زمانی مختلفی از تاریخ ایران را مورد پوشش قرار می‌دهد. برای نمونه در اوایل متن که مصدق برای تحصیل به فرنگ رفته است* در  آغازین روزهای جنگ جهانی اول قصد داشته است به ایران باز گردد، اما اگر این خاطرات را بخوانید، از پیچیده بودن و سخت بودن بازگشت و سفر در ایران متعجب خواهید شد. مشکل فقط در ادوات سفر و نبود جاده هموار نیست، بلکه دست‌اندازی راه‌زن‌ها، جلوگیری‌‌های ایلات و عشایر مختلف، سیطره دول خارجی بر برخی مناطق مثل بنادر ایران و... شرایطی را می‌سازد که اگر فرد بتواند در منجلاب جنگ جهانی به مرز ایران برسد، خود حرکت در ایران در آن وانفسا برایش سختی‌های مضاعف  داشته باشد. اصلا برخی اوقات (مشخصا پس از مشروطه که حداقل قدرت دولت فچل قجری تحلیل رفت) بهتر بوده است برای انتقال اجناس از جنوب به شمال ایران، بجای عبور از ایران، یک دور وارد عراق شویم و بعد دوباره وارد ایران شویم.

حال با این شرایط، اگر همین کلیات از سیاست و امنیت ایران در آن دوره را بدانید، این بخش از خاطرات مصدق برایتان معنی‌دار خواهد بود.

* همین فرنگ رفتن مصدق به منظور تحصیل بسیار مهم است. هم نشانی است از سابقه قجری و ثروتمند او، هم کاری می‌کند که در سیاست ایران شخصیت مهمی شود. در جای جای این تقریرات هم "حقوق‌دان" بودن مصدق مشخص است. 


2- از موارد مهم دیگر، پیش‌فرض‌هایی است که از خود شخصیت مصدق دارید. در چندسال اخیر باز جوی در ساحت عمومی راه افتاده است که به بازخوانی پرونده مصدق و مشخصا جنبش ملی‌شدن صنعت نفت می‌پردازد. در این میان، بسیاری از صحبت‌ها صرفا بیان یکسری کلیشه و تصویر قالبی از مصدق اند که از قضی گاها و اغلب اشتباه اند. یکی از این تصویرها کله‌شق بودن و سفت بودن بی‌منطق مصدق است.

قطعا مصدق در میان دیگر سیاستمداران آن دوره و کلا تاریخ سیاست مدرن در ایران، سیاست‌مدار ثابت‌قدم‌تر و سخت‌گیرتری در تغییر موضع بوده است، اما چه بخواهیم که نخواهیم، سیاست‌مدار باید بازی سیاست را بلد باشد و بداند وقتی زروش نمی‌چربد، باید به نحوی ترک مخاصمه کند. این به معنای ضعف و شکست در دایره مفاهیم این قسم از سیاسیون نخواهد بود، بلکه یک تاکتیک است که در زمان موعود و مناسب کاری که می‌خواهد را بکند. باز اینجا "دولت مستعجل" بودن ادواری تمامی دولت‌های پسامشروطه که دوره سیاست‌ورزی مصدق بوده است، مهم می‌شود.

به قول دکتر کاظمی در کلاس درس، انقلاب مشروطه به عنوان یک رخداد در لانگ‌شات تاریخ معاصر ایران، افتخارآمیز و به غایت اساسی است، اما در حوالی آن رخداد یک شکست و سرخوردگی عظیم است. مشروطه یک جنبش/انقلاب اجتماعی بود که خواهان برپایی عدالت‌خانه، مجلس شورای ملی و تعدادی نهادسازی‌های مدرن در ایران بود. مشروطه تلاش ایرانیان برای ورود با دروازه سیاست‌ مدرن بود. اما همانطور که آبراهاميان در آثار خود از جمله "ایران بین دو انقلاب" و "تاریخ ایران مدرن" تاکید می‌کند، انقلاب مشروطه وارث یک دولت ضعیف شد. حال این که در ادبیات علوم سیاسی دولت ضعیف دقیقا چیست و چه شئونی دارد، اینجا جای بحث نیست، اما عجالتا بپذیرید دولتی که نتواند حداقل یک قشون/ارتش منسجم و ملی داشته باش را باید ضعیف دانست؛ همانطور که ایران در دوره قاجار نداشت.
حال وضع وقتی خراب‌تر می‌شود که مشروطه قدرت مطلق پادشاه قجری را نیز که حداقلی از ثبات را در کشور ایجاد می‌کرد بر هم زد و دیگر در هیچ مجلس و دولتی، هیچ طرحی به پیش نمی‌رفت و برای چندین سال، سیاست در ایران دچار دوره‌های گسسته‌ای از "دولت‌های مستعجل" شد.

در بازهٔ بین 1285 شمسی که مظفرالدین‌شاه فرمان مشروطیت را امضا کرد تا 1304 که خاندان قاجاری برافتاد و سلطنت در پهلوی موروثی شد:
 32 دولت در 19 سال بر سر کار آمدند.
میانگین طول هر کابینه: 7ماه
کوتاه‌ترین دولت: دولت 40 روزهٔ سلطانعلی افخم (که البته کفیل دولت بود)
بلندترین دولت: 2سال حسن مستوفی‌الممالک (در مجموع دوره‌هایی که بر سر کار بود)


در این شرایط آشوب‌‌ناک که در لحظه تمام چیزها فروخواهد پاشید، استراتژیِ کله‌خر بودن به سبکِ مصدقی که مشهور شده است، عاقلانه نخواهد بود و چنین سیاست‌مدار بی‌کله‌ای نخواهد توانست در این آشوب‌ ماندگار باشد.

پی‌نوشت: باز هم تاکید می‌کنم، اینها اصلا به معنای این نیست که مصدق عافیت‌طلب بود، بلکه نشان می‌دهد حداقلی تفاوت میان شجاعت و تهور می‌داند.

3- از موارد بسیار جالب این تقریرات، تصویری است که مصدق از سیاستمداران زمانه خود به دست می‌دهد. از جالب‌ترین این تصاویر، قطعا تصویر رضاخان است؛ دقیقا هم "رضاخان" یعنی زمانی که او فرمانده بخشی از بریگارد  قزاق (امیدوارم در جزئیات تاریخی گاف ندم) بود و سردار سپه بود.
در بخشی از خاطرات که به دوره وزارت مصدق در وزارت مالیه در دولت قوام مربوط می‌شود، دیالوگی بین مصدق و سردار سپه** (رضاخان) شکل می‌گیرد. در این دیالوگ، ضمن اینکه اندکی آن حس اقتدار و تهدید همیشگی رفتار و منش رضاخان مشخص است، یک زیرکی و سیاست‌ورزی مهم را از او شاهدیم.
در دوره‌ای که رضاخان سردار سپه بود، حتی تا 40درصد از بودجه دولت خرج قشون و ارتشی می‌شد که رضاخان فرمانده آن بود و در دوره‌ای اگر اشتباه نکنم، اول بودجه ارتش تخصیص داده می‌شد و پس از آن بودجه تسلیم وزارت مالیه و دیگر دستگاه‌های دولت می‌شد.
حال در این تقریرات نیز "مذاکرات" (به قول مصدق) بین رضاخان و مصدق را شاهدیم. اون بحث جاده بود؟ ایجاد امنیت و برقراری یک ارتش منسجم از پروژه‌های اصلی رضاخان بوده است. برای همین است که  ایرج میرزا سروده است:

"تجارت نیست، صنعت نیست، ره نیست

امیدی جز به سردار سپه نیست"

در این فضای اجتماعی و سیاسی است که رضاخان می‌تواند چنین قشون و ارتش را به مرکز سیاست روز ایران بیاورد.

** جالب توجه است که در کوران برافتادن و برآمدن ادواری دولت‌ها در ایران، نیروی سیاسی‌ای که ماندگار می‌ماند همین سردارسپه‌ای‌ست که رضاخان باشد. 

4- کلا از احکام کلی اصلا خوشم نمی‌آید، اما واقعا دو دوزه‌باز بودن انگلیسی‌ها عجیب است. در دوره‌ای که مصدق قرار بود والی ایالت آذربایجان باشد (در سال 1301 و پس از وزیر مالیه بودن) انگلیسی‌ها با این تصمیم مخالف بودند. سعی بر این داشتند که جلوی این انتصاب را بگیرند، اما مصدق والی آذربایجان شد و اینجا اون روی سیاست انگلیسی‌ها مشخص شد:
مخبر رویتر در شرحی مفصل در تجمید من [مصدق] نشر کرد و این دلیلی شد که قنسول [کنسولگری] روس من [مصدق] را جاسوس انگلیس بداند.

یعنی انگلیس‌ها در روزنامه‌های خود تمجید مصدقی را کردند که با او مشکل داشتند تا روس که صاحب نفوذ در آذربایجان است به والی جدید که مصدق باشد شک کند. یعنی به تمجید اجنبی هم نباید اعتماد کرد!

در همین فصلی که مصدق خاطرات دوران والی‌بودن در آذربایجان را باز می‌گوید، همان تصویری هزار تکه بودم قدرت در ایران را نشان می‌دهد. در آذربایجان مشکل گندم و نان ایجاد می‌شود (با اینکه قحطی و مشکل سراسری و مملکتی نبوده است) و قحطی نان ایجاد می‌شود و بر اساس روایت مصدق علت این بحران دست‌اندازی عشایر بوده است.

5- از زیرمتن‌هایی که بسیار ارزش بررسی دارد، تحلیل زبان‌شناختی این تقریرات است. مشخصا تفاوت بین خاطرات زمانِ حاکمیت قاجار با پهلوی مشخص است. برای نمونه در فصل‌هایی که مصدق از عالیجناب [منظور محمدرضا شاه است] سخن می‌گوید سطح نرم‌گفتاری و بعضا احترام‌گذاشتن مصدق تغییر می‌کند. بالاخره نخست‌وزیر این شاه بوده است.



6- هزاران نکته باریک‌تر ز مو اینجا هست که دیگه بهشون اشاره نمی‌کنم.
عجالتا بذارید با یک غر این متن را تمام کنم.

7- آقا جان خرابکاری کردیم با این وضع تاریخ‌شفاهی‌نگاری‌ای که داریم. از پروژه اساسی و معظم تاریخ شفاهی هاروارد گرفته است تا مثلا همین تقریرات بزرگمهر از خاطرات مصدق. خیلی ساده و تک‌خطی، تاریخ‌شفاهی این نیست که ریکوردر را روشن یا قلم را برداریم و به سوژه مصاحبه بگوییم: "حاجی هرچه دلت تنگت می‌خواهد بگو!". حداقل کار این است که مصاحبه کنند در تاریخ آن دوره تفحصی کرده باشد که بتواند بعضا در همان مصاحبه مداخله‌ای بجا بکند و...
حالا بحث در روش‌شناسی تاریخ شفاهی زیاد است.

اما حیف کردیم واقعا.
البته قطعا کارهای امثال سرهنگ بزرگمهر و حبیب لاجوردی به غایت ارزشمندست اما دلیل نمی‌شود ضعف‌های آنها را نبینیم.

باری دیگر این جمله از فیرحی را با گوشت و پوست لمس کردم:
چه بسا بتوان یا یک متن واحد از یک دوره تاریخی به مثابه یک آینه شکسته کل تاریخ یک دوره تاریخی را بازسازی کنیم. تنها کافی است از زوایای مختلف به آن آینه شکسته نگاه کنیم. 

ببخشید مصدع اوقات شدم. 
        

22