دموکراسی ها چگونه می میرند: آنچه تاریخ در مورد آینده می گوید

دموکراسی ها چگونه می میرند: آنچه تاریخ در مورد آینده می گوید

دموکراسی ها چگونه می میرند: آنچه تاریخ در مورد آینده می گوید

دانیل زیبلات و 4 نفر دیگر
3.5
3 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

5

خواهم خواند

9

شابک
9786002533616
تعداد صفحات
344
تاریخ انتشار
1398/11/21

توضیحات

کتاب دموکراسی ها چگونه می میرند: آنچه تاریخ در مورد آینده می گوید، نویسنده دانیل زیبلات.

یادداشت‌ها

          باید از تاریخ درس بگیریم!


0-
به معنایی، این کتاب را تمرینی مطالعه کردم. سعی کردم کلیتِ متن را از لابلای جزئیات فراوان آن استخراج کنم. برایش بسیار وقت گذاشتم و فصل به فصل کتاب را خلاصه کردم. در ضمن برای خودم نیز در 5 صفحه A4 کتاب را خلاصه کردم. حال، باری دیگر این کتاب را برای این مرور خلاصه می‌کنم.
این کتاب شد یکی از کتاب‌هایی که در حین مطالعه از خودم رد زیادی گذاشتم. در آینده که این ذهنِ فراموشکار کار خود را انجام داده است، این متونِ مروری است که به کمک می‌آید. دوست دارم از ذهن خودم رد بر جای بگذارم.

1-
به نظر من اساسی‌ترین کار لویتسکی و زیبلات، نویسندگان این کتاب، این بوده است که توانسته اند با امتزاج تاریخ  و تئوری‌های علوم سیاسی، تصویری کاربردی از اینگونه مطالعات را بدست بدهند. به بیان شفاف‌تر، خواننده با هر خواستگاه اجتماعی و سیاسی، می‌تواند برای تحلیل‌های سیاسی و کنش‌های سیاسی خود راهکارهایی بیابد. این کتاب را هم خوانندگان عامِ علوم سیاسی می‌توانند بخوانند و استفاده کنند، هم دانشجویان و هم سیاست‌مداران.

2-
بر اساس دیدگاه نویسندگان ،خویشتنداری عرفی و تسامح متقابل به عنوان دو هنجار اساسی در نظمی دموکراتیک از پایه‌های حفظ یک دموکراسی اند.(در ادامه در بخش مربوط به فصل5 کتاب این دو مفهوم را بیشتر شرح می‌دهم.) اما گاهی اوقات برخی از قضاوت‌‌های موجود در متن نویسندگان را در مضان اتهام قرار می‌دهد که علیه رقیب سیاسیِ خود موضع‌های خصمانه می‌گیرند؛ این برخلاف اصل تسامح متقابل است.
اما در فصل آخر، بجز چند صفحه‌ی پایانی، نقل قول‌های تاریخیِ نویسندگان از شرایط سیاسی شیلی و کلمبیا نشان می‌دهد این دو اصل بالا در شرایط بحرانی نیز می‌تواند به کمک نظم دموکراتیک بیایند یا حتی آن را احیا کنند.

3- 
علت اینکه به کتاب نمره بسیار بالایی نمی‌دهم این است که نتوانست از این مطالعه‌ی دقیق و طولانی مدتِ من جان سالم به در ببرد و نقدهایی جدی به کتاب وارد است به نظرم.
اول اینکه نویسندگان در برخی مواقع با سوگیریِ منفیِ بسیار، در مورد جمهوری‌خواهان موضع می‌گرفتند که این اصلا عجیب نیست و از اقتضائات جهان سیاست است، اما خب سایه این موضوع در بسیاری از مفاد کتاب هویدا است.
دوم اینکه روایت نویسندگان بسیار آمریکایی بود و برای مخاطب ایرانی که من باشم صرفا حسرتی عمیق را پدید آورد. حسرت اینکه آیا چنین روایتی می‌تواند در مورد اتمسفر سیاسی ایران نگاشته شود؟ آیا متخصصِ فعال در این حوزه داریم؟ اصلا بگیریم چنان محققی باشد، موانع اجازه فعالیت به وی را می‌دهند؟ 
جواب تمام این سوالات برای من در یک کلمه خلاصه می‌شود: حسرت!

4- 
روایت‌های تاریخی کتاب بسیار بسیار آموزنده است. تاریخ را نباید صرفا خواند بلکه تحلیلی خواندن تاریخ، لذت و کاربردی دارد که در کمتر حوزه‌ی مطالعاتی‌ای می‌توان مانندش را یافت.

در ادامه گزیده‌ای از مرورهای فصل به فصل کتاب را ردیف می‌کنم.(برای مطالعه کامل‌تر می‌توانید به تاریخچه مطالعه رجوع کنید.)

{فصل4}:
[...] ولی یک ایده در کتاب عالی بود. در فضای اتمیزه شده و دوقطبی سیاسی در جامعه، انعطاف بین آرا کم می‌شود. یک نظام سیاسی با اینکه در بحران‌ها بیشتر نیاز به انعطاف و گردش دارد، اما بدین علت که به احتمال زیاد جامعه‌ی بحران‌زده قطبی می‌شود، از قضی تصلب آرا خیلی زیاد می‌شود. جالب بود! [...]
{فصل5}:
برای حراست از یک نظام دموکراتیک، حراس‌های قانونی و نهادی کفایت نمی‌کند بلکه دو عنصرِ تسامح متقابل و خویشتنداری عرفی بایستی در اتمسفر سیاسی کشور مورد نظر، موجود باشد تا دموکراسی پایدار بماند. در ادامه این دو عنصر را بیشتر شرح می‌دهم.
منظور از تسامح متقابل(‌Mutual toleration) این است که رقبا و احزاب سیاسی یکدیگر را به رسمیت بشناسند و اینگونه نباشد که برد و باخت در انتخابات، موضوعی هویتی برای طرفین رقابت باشد. برای مثال در رقابت فوتبال یا بسکتبال خیابانی(مثال کتاب) رقبا بایستی ضمن رقابت در قواعد بازی، موجودیت طرف مقابل را به رسمیت بشناسد تا طرفین بتوانند در اوقاتِ آتی نیز به رقابت بپردازند...
اتفاقات پس از انتخابات 1931  که منجر به جنگ داخلی در اسپانیا شد نمونه‌ای از  عواقب عدم تسامح متقابل می‌تواند باشد. 

مراد از خویشتنداری عرفی(Institutional forbearanc) این است که به روح قانون، به ویژه قانون اساسی دموکراتیک، هر کشور عمل کنیم نه به صورت ملانقطقی و خشک. بالاخره هیچ قانون اساسی‌ای کامل و خالی از ایراد نیست. چه بسا اگر قانون اساسی‌ای بی‌ایراد نیز باشد،  نیک می‌دانیم که چه بسیار تفاسیری که می‌توان از آن به میان آورد.
برای مثال، مبتنی بر قانون اساسی آمریکا، سنا حقِ "مشورت و تایید" در انتصاب قضات دیوان عالی را دارا است. خب این دقیقا یعنی چه؟ نمونه‌ای دیگر "جرم و تخطی" می‌تواند از مفاد استیضاح باشد، دقیقا چه چیزی حدود این جرم را تعیین می‌کند؟
این دو اصل در یک دورِ هم‌افزایی می‌توانند به کمک ساختارهای دموکراتیک بیاید و یا با تشکیل یه دورِ قهقرایی، تیشه به ریشه‌ی نظم دموکراتیک بزنند.
نمونه‌ای از این حلقه‌ی قهقرایی اتفاقات حین و پس از ریاست جمهوری آلنده بر شیلی است. شیلی به عنوان یکی از پایدارترین دموکراسی‌های آمریکای جنوبی، 17 سال ذیل دیکتاتوری نظامیان و آگوستو پینوشه به سر برد. طبق روایت کتاب برهم‌کنشی از عدم تسامح متقابل و عدم خویشتنداری عرفی در شیلی آن دوران، توسط تمام طرفین نزاع، باعث شد این دموکراسی فرو بپاشد و دموکراسی سنگ فرش دیکتاتوری نظامی شود.
قطبی‌شدن با اینکه روح دموکراسی‌ها می‌باشد، اما اتمیزه‌شدن و رادیکال شدن این فضای قطبی، می‌تواند با فعال کردن وجه منفی یکی از این عناصر، یا فعال کردن توامان ایشان، قاتل دموکراسی باشد.
{فصل7}:
[...]ایده‌ی اساسی کل کتاب به نظر من آسیب‌زا بودن اتمیزه شدن بیش از حد جامعه است. به بیان کتاب:
"عامل زوال هنجارهای بنیادین، تسامح متقابل و خویشتنداری، سندرم دودستگی شدید حزبی است."[..]
        

44