مولانا و معنای زندگی
در حال خواندن
0
خواندهام
1
خواهم خواند
2
توضیحات
نویسنده با ترسیم دو دوره از حیات مولانا می کوشد تا معنای زندگی را در هر یک از ادوار زندگانی وی به تصویر بکشد. وی بر این باور است که مولانا در دوره اول، معنابخشی به زندگانی را در قالب پاداش های نیک عملی و خوب کرداری می دانسته است؛ اما پس از آشنایی با شمس که دور? دوم از حیات معنوی او را شکل می دهد، تلقی شگفت آوری از آدمی و گستره و عمق وجودی داشته است. این از اقتضائات دوران جدید است که هر مکتبی کالای خود را عرضه می کند و دلربایی می کند. وجود مکاتب مختلف عرفانی اما جذابیت های فراوانی را ایجاد کرده است. دورشدن آدمی از معنای اصیل زندگی، سبب شده تا مکاتبی از راه برسند و داعیه معنابخشی به زندگانی را عنوان کنند. معنای زندگی امری جدید التأسیس نیست. بشر جدید به مرحله ای رسیده است که به عدم وجود معنا در زندگی خود واقف شده است. اگر سابق بر این عنوانی از «معنای زندگی» در میان نبود، به آن علت بود که احساس پوچی و بی حاصلی، کمتر دغدغه آدمی را شکل می داده است. اما معنای زندگی را می توان در لابه لای مفاهیم عرفای اسلامی نیز دریافت. آنها اگرچه صراحتاً به عنوان «معنای زندگی» اثری ننگاشتند؛ ولی در تار و پود کلام خود از این مهم پرده برداشته اند. مولانا جلال الدین بلخی از جمله عارفانی بود که دغدغه معنای زندگی داشت. نویسنده معتقد است در کلام شمس تبریزی و به تبع آن مولوی، میان «خدا» و «معنی» این همانی وجود دارد. وی ادعا می کند اگر فیلسوفی چون صدرالمتألهین شیرازی در آثار خود از اصالت وجود و اعتباریت ماهیت سخن می گوید، مولانا جلال الدین در آثار خود مکرر بر اصالت معنا و اعتباریت صورت تصریح می کند. اگر در آثار ملاصدرا «وجود» محوری ترین موضوع و مفهوم است، بدون تردید نزد مولانا مفهوم «معنی» است که محور همه مباحث قرار می گیرد. مولانا متفکری معنامحور است و اساس اندیشه های خود را در حوزه های مختلف بر آن بنا نهاده است. عالم صورت برای مولانا «نیستِ هست نما» است و عالم معنی «هستِ نیست نما». عرفان اسلامی از مستعدترین و حاصل خیزترین بسترهایی است که می توان میو? معنا را از درخت آن چید و در سبد نیازمندی های انسان جدید گذاشت. هنوز هم عرفان ادیان یکی از منابع مهم و جایگزین ناپذیر در بعد معنوی حیات انسانی است. عرفان ادیان ابراهیمی و به ویژه عارفان مسلمان با تأکید بر حقیقت و مغز هستی و دین می کوشیدند تا فارغ از هر پدیدار و صورتبندی خاص همگان را به دیدار معنا و حقیقت هستی برند. یکی از شاخص ترین کسانی که در این راه جد و جهاد بسیار نموده و هم در مقام نظر و هم در مقام عمل و کنش انسانی «معنا» را در محور و کانون پندار و کردار و گفتار خویش قرار داده، مولانا جلال الدین محمد بلخی است. او که جویان و پریشان معنا بود با نقب زدن به هم? امور هستی آن را طلب می کرد و همگان را بدان دعوت می نمود. او معنی را خدا می دانست (المعنی هو الله) و در و دیوار هستی را پر از معنا می یافت. از هر کجای اندیش? او آغاز کنی می بینی که وصال عروس معنا را جویا و گویاست. اگر از انسان شناسی بیاغازی در انسان به دنبال جان است و اگر از جهان شناسی، به دنبال جان جهان است و اگر از خداشناسی جویای جانان است. او طالب جان بود جان جان و جان جان جان جان و جانان و کیست که نداند هم? این ها معناست و خدا؛ که «معنا» خداست و خدا «معنا» است و هم? هستی تجلی معنای خدا. جهان کلم? خداست چون در ورای هم? این ظواهر او (معنا) نشسته است. مولانا خود را «ماهی دریای معنی» می دانست و از این برای ما حکایت می کرد که از این دریا هیچ گاه ملال نیافته است و دمادم در آن غوطه می خورد. در این نوشته ابتدا به ضمن تشریح مختصات و جغرافیای بحث معنای زندگی در جهان معاصر به ایضاح این مسئله و دیدگاه های مختلق پیرامون آن پرداخته می شود. در ادامه نیز این بحث به تفصیل در اندیشه های مولانا جلال الدین بررسی می شود و نشان داده می شود که او چه تلقی از معنا و زندگی و معنای زندگی دارد و برای معنابخشی به حیات انسانی چه مطالبی را بیان می کند. آشکار است که در آثار مولانا بحثی مستقل و مدون به نام معنای زندگی موجود نیست، چنانکه در بیشتر مباحث چنین است. در این نوشته کوشش می شود اجزای پراکند? اندیشه های وی را که ارتباط مستقیم و غیرمستقیمی با این بحث دارند، به همنشینی با یکدیگر دعوت شوند و نظری? مولانا در بحث معنای زندگی تبیین شود. مولانا افزون بر اینکه در باب زندگی و معنای آن سخنان ارزشمندی دارد، شخصا زندگی معنادار و با شور و نشاطی را تجربه کرده بود و از هر دو جهت می تواند مورد توجه انسان معاصر قرار بگیرد.
لیستهای مرتبط به مولانا و معنای زندگی