از آوا تا هوای آفتاب: مجموعه ی اشعار عمومیادبیاتشعر از آوا تا هوای آفتاب: مجموعه ی اشعار سیاوش کسرایی 3.5 2 نفر | 1 یادداشت خواهم خواند نوشتن یادداشت با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید. در حال خواندن 1 خواندهام 1 خواهم خواند 0 ناشر کتاب نادر شابک 9789647359337 تعداد صفحات 986 تاریخ انتشار 1387/9/4 توضیحات کتاب از آوا تا هوای آفتاب: مجموعه ی اشعار، نویسنده سیاوش کسرایی. یادداشتها محبوبترین جدید ترین محمدامین اکبری 1400/11/27 به نام او 《سبک و شیوه کسرائی، سبک و شیوه نوقدمائی-نیمائی بود: اشعاری در قالبِ نیمائی و درونمایه نوقدمائی، که نه از ژرفای نگاهِ نیما بهره کافی داشت و نه از شستهرفتگیِ کلام چهارپارهسرایانِ "مکتبِ سخن" او شاعری نوقدمائی بود که در کنار چهارپارههایِ رمانتیک (عاشقانه و اجتماعی) و اشعاری در قالب نیمائی، گاه اشعار سپید (منثور) نیز مینوشت؛ اگرچه نهایتاًبه مقالاتِ سیاسیِ رمانتیکِ پر استعاره و ایهام شباهت پیدا میکرد.》 سطورِ بالا، بخشی از یادداشت شمس لنگرودی پیرامونِ شعرِ سیاوش کسرایی در کتابِ "تاریخ تحلیلی شعر نو" است، سطوری که به طور خلاصه سیمایِ کلی شعر کسرایی را ترسیم میکند، در واقع هرچه بگوییم تشریح همین مطالب است. سیاوش کسرایی شاعر مهمیست البته بیشتر از لحاظِ تاریخ ادبیاتی و مطالعه بیشتر شعرهایش بیش از آنکه به دردِ خواندنِ مخاطبِ عادیِ شعر و لذت بردن از آن بخورد، به کارِ منتقدِ ادبی به منظور پژوهش پیرامون شعرِ شاعر در دوره حیاتِ شعریِ او میآید، و این مورد زمانی خود را نشان میدهد که دیوانِ شعر کسرایی را در دست بگیری و از میانِ انبوهِ شعرهای او به تعدادِ کمی شعرِ غیرزمانمند با زبانی سالم و تصاویری لطیف و گویا بربخوری. به بیانِ دیگر کسرایی و کسانی که از پی او آمدند (با وجود استعداد فراوان) خود و شعر خود را فدایِ آرمانهای سیاسیِ حزبِ متبوع خود کردند، هرچند در کوتاه مدت با استقبال گستردهِ طیف مخاطبان خود روبرو شدند ولی به مرور تاریخ انقضای شعرشان فرارسید و بر آن غبارِ فراموشی نشست البته چندین شعرِ خوب و قابل توجه در میان این اشعار هستند که در حافظه تاریخی ادبیات معاصر ماندگار خواهند شد که از جهتی مهمترینِ آنها منظومه آرش کمانگیر است. علاوه بر آرش کمانگیر کسرایی چند شعر ماندگار در چندین دفترِ سالهای اوج شاعریش دارد که از جار و جنجالهای سیاسی بر کنار است. در پایان یکی از زیباترین نیمائیهای معاصر با عنوانِ غزل برای درخت از کتابِ بر دماوندِ خاموش را میخوانیم: تو قامت بلند تمنایی ای درخت همواره خفته است در آغوشت آسمان بالایی ای درخت دستت پر از ستاره و جانت پر از بهار زیبایی ای درخت وقتی که بادها در برگهای در هم تو لانه میکنند وقتی که بادها گیسوی سبز فام تو را شانه میکنند غوغایی ای درخت وقتی که چنگ وحشی باران گشوده است در بزم سرد او خنیاگر غمین خوش آوایی ای درخت در زیر پای تو اینجا شب است و شب زدگانی که چشمشان صبحی ندیده است تو روز را کجا ؟ خورشید را کجا ؟ در دشت دیده غرق تماشایی ای درخت ؟ چون با هزار رشته تو با جان خاکیان پیوند میکنی پروا مکن ز رعد پروا مکن ز برق که بر جایی ای درخت سر بر کش ای رمیده که همچون امید ما با مایی ای یگانه و تنهایی ای درخت 0 0