معرفی کتاب در خیابان مینتولاسا و دو داستان دیگر اثر میرچا الیاده مترجم محمدعلی صوتی

در خیابان مینتولاسا و دو داستان دیگر

در خیابان مینتولاسا و دو داستان دیگر

میرچا الیاده و 1 نفر دیگر
3.9
6 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

12

خواهم خواند

8

ناشر
نشر نو
شابک
9786004901390
تعداد صفحات
214
تاریخ انتشار
1398/10/14

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        پیرمرد عجیبی به نام زاهاریا فریما به آپارتمان مأمور وزارت داخله، سرگرد واسیلی برزا، می رود و ادعا می کند که مدیر مدرسه ای در خیابان مینتولاسا بوده است و سرگرد را از دوران تحصیلش در آن مدرسه می شناسد. مأموری به زاهاریا ظنین می شود. زاهاریا در بازجویی های پس از دستگیری داستان هایی توهم آمیز و اعجاب آور تعریف می کند و هم? مأموران شیفت? داستان های دایره وار او می شوند. حتی وزیر داخله که زنی سنگدل است، دل به داستان های او می دهد و مدام از او می خواهد که پایان داستان را بگوید...
      

یادداشت‌ها

          ‍ میرچا الیاده را به اسطوره‌شناسی می‌شناسند. اما برای من با این کتاب شکلی از شهرزاد قصه‌گو، مارکز و منیرو روانی‌پور بود.
همین‌قدر آمیخته در افسانه و واقعیت.

در خیابان مینتولاسا داستانی ساده اما درهم‌تنیده دارد. پیرمردی به نام زاهاریا فریما در پرسه‌زدن‌هاش به دنبال دانش‌آموزان قدیمی‌اش، گرفتار اتفاقاتی می‌شود که دنیای داستانی این کتاب را تشکیل می‌دهند.
زاهاریا که از قرار عادت دارد هر از گاهی به دنبال یکی از فراموش‌شده‌های زندگی‌اش بگردد، روزی متوجه می‌شود شاگرد قدیمش به نام برزا به آپارتمانی اثا‌ث‌کشی کرده و با ورود ساده‌انگارانه‌اش به دنیای مرموز برزا، خودش و دیگران را به دردسر می‌اندازد.
دوران کمونیستی رومانی و شانه خالی کردن آدم‌ها از خود قدیمی‌شان باعث می‌شود فریما به جرم تهمت زدن به برزا دستگیر شود. و داستان از این حبس شروع می‌شود.
فریما در دنیای بی‌ریای‌اش کلی داستان دارد که با دامنه‌دار شدن قصه، گاهی داستان‌ها قدمتی دویست‌ساله پیدا می‌کنند. اما کسی از گذشته دراز فریما متعجب نمی‌شود. چیزی که در داستان مشهود است، پرسش‌های بی‌پایان آدم‌ها از آن بخش گذشته است که دوست دارند بدانند. 
"انگار هر کس در قصه‌های فریما قسمتی از گمشده خودش را جستجو می‌کند." شخصیت‌هایی که فریما در بازجویی از آن‌ها نام می‌برد، تماما شاگردان و وابستگان آن‌ها بودند، اما ماجرا برای نظامیان و سردمداران حکومت آنقدر جدی است که نگاه بدبینانه و موشکاف خود را از نوشته‌های بی‌پایان فریما برندارند و مدام بخشی را زیر ذره‌بین بگیرند.
فریما مطیعانه آن چیزی را که ازش می‌خواهند، در اختیارشان قرار می‌دهد، اما بازپرسان گیج‌تر از آن هستند که حرف‌های او را درک کنند. فریما قصه می‌بافد و کسی به ماجرای قصه‌ها کاری ندارد. آنها فقط دستور می‌دهند که اقرار کن. وزیر و وکیل و سرباز، قصه‌هاش را دنبال می‌کنند و فریما بی‌کم‌وکاست داستان را از ریشه عنوان می‌کند. و همین تنیدگی داستان در داستان است که قصه را به هزارویک‌شبی نوین بدل کرده. داستان‌هایی که فریما تاکید دارد واقعی‌اند اما هیچ‌کس به صحت آنها کاری ندارد، آنها فقط می‌خواهند زاهاریا فریما مطیع باشد و اعتراف کند به آن‌چه آنها می‌گویند.
فریما در نهایت آزاد می‌شود و چیزی دست بازجویان را نمی‌گیرد. سردرگم، او را بارها امتحان می‌کنند، اما فریما دیگر نمی‌خواهد چیزی به یاد بیاورد و همه آدم‌های قصه‌اش را تکذیب می‌کند.
داستان از این بابت که شیوه نوینی از داستان‌نویسی را با الهام از شهرزاد قصه‌گو روایت کرده، مورد توجه‌ام قرار گرفت. که میرچا الیاده با تمرکز و تسلطی عجیب یک داستان پیچیده را به ساده‌ترین شکل روایت می‌کند، بی‌آنکه حس سردرگمی داشته باشی. و شخصیت‌سازی فوق‌العاده داستان باعث می‌شد هر لحظه آدم‌ها را ببینی و درک‌شان کنی.
کتاب شامل دو داستان کوتاه دیگر هم هست. "یک مرد بزرگ" افسانه مردی را عنوان می‌کند که تغیری بزرگ داشته و سرنوشتش کاملا دستخوش این تغیر می‌شود و صحنه‌پردازی بی‌نظیر این داستان وادارت می‌کند یک نفس بخوانی و لذت ببری.
و دیگری داستانی با نام "دوازده‌هزار راس گاو" که یک فضای سورئال را در کمتر از نیم روز بیان می‌کند، اما طول زمان داستان بیش از یک هفته است و اتفاقی فانتزی، فضا و زمان داستان را دستخوش تغیر می‌کند.
کتاب را به پیشنهاد فاطمه صوفی و این‌سو و آن‌سوی متن خواندم و شگفت‌زده شدم از داستان‌های بی‌نظیری که در دنیا خلق می‌شوند و از آنها بی‌خبرم.


در خیابان مینتولاسا/ میرچا الیاده
ترجمه محمدعلی صوتی
نشر نو
        

0

یک هزار و
          یک هزار و یک شب کافکایی

– سراسر کشور را افسانه فرا گرفته است.
+ چه؟ یک پیام سیاسی؟ کشور؟
– نه نه. منظورم این است که مردم هنوز هم به داستان‌های سنتی خودشان باور دارند.
+ مردم؟ این دیگر حتماً پیامی سیاسی است.
– آه نه. فقط گفتم داستان‌هایی هستند که در طول تاریخ بین مردم دوام آورده‌اند.
+ تاریخ؟ می‌خواهی به خوانندگانت پیام بدهی تاریخ بخوانند؟ فکر کرده‌ای ما نمی‌فهمیم؟
– نه. من گیج شده‌ام. نمی‌دانم منظورتان چیست. من فقط خواستم بگویم سبک زندگی بسیاری از مردم را باورهایشان به همین افسانه‌ها تعیین می‌کند.
+ چگونه انتظار داری حرفت را باور کنیم وقتی داری از «سبک زندگی» حرف می‌زنی؟ هنوز هم پنهان می‌کنی که پیامت کاملاً سیاسی است؟
– نمی‌دانم. بهتر است سکوت کنم.

چه می‌شود اگر انگشتان شکاکیت سیاسی، داستان‌ها و افسانه‌های مردمی را لمس کند؟ این همان مسئله‌ای است که میرچا الیاده برای پاسخ به آن، «در خیابان مینتولاسا» را نوشته است. مردی تلاش می‌کند داستان‌هایی محلی و سنتی را روایت کند اما شنوندگان او صرفاً در جستجوی پیام‌های رمزی و سیاسی این داستان‌ها هستند. از یک طرف، گنج‌های قدیمی عهد عتیق، جادوگری چیره‌دست، دختری زیبا با قدی دو و نیم متری، سردابه‌هایی که راه به جهانی دیگر می‌برند و از طرف دیگر مأموران تجسس، مقامات سیاسی رده بالا و زندان‌های مخوف، در مقابل هم صف‌آرایی کرده‌اند. هر داستان برای فرار از این شکاکیت، به داستانی دیگر تبدیل می‌شود. داستان پشت داستان: پراکنده، معماگون، باورناپذیر. انگشتان کنجکاو سیاستمداران، داستان‌های سنتی را به هم می‌ریزد، آن‌ها را پخش و پلا می‌کند و حشو و زوائد را کنار می‌زند تا معنای رمزی‌شان را دریابد. همین کنار گذاشتن حشو و زوائد، داستان‌های سنتی را پاره‌پاره و قربانی می‌کند. قربانی یک شکاکیت مبتذل. درست مانند پازلی که یک نفر برای پیداکردن یک قطعه از میان هزاران قطعه‌ی آن، همه را به هم بریزد و از بین ببرد. «در خیابان مینتولاسا» پازلی آشفته است که شکاکیت سیاستمداران چنان آن‌را به هم ریخته که دیگر چیده نخواهد شد. داستانی تو در تو، به شدت عجیب و پر از پرسش‌های رازآلود. الیاده بیش از آن که بر دانشش از اسطوره‌ها و ادیان تکیه کند، به نوع روایت داستان‌های محلی تکیه کرده و داستانی نوشته که هر بخش آن چنان جذاب است که نمی‌توان آن‌ را در بخش پی نگرفت: «هزار و یک شبی» که شاید کافکا آن‌ را نوشته باشد.
        

0