این صدف انگار مروارید ندارد!: خاطرات اسماعیل ابراهیمی

این صدف انگار مروارید ندارد!: خاطرات اسماعیل ابراهیمی

این صدف انگار مروارید ندارد!: خاطرات اسماعیل ابراهیمی

4.0
3 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

3

خواهم خواند

1

ناشر
نارگل
شابک
9786008199472
تعداد صفحات
416
تاریخ انتشار
1399/11/25

توضیحات

کتاب این صدف انگار مروارید ندارد!: خاطرات اسماعیل ابراهیمی، گردآورنده اسماعیل ابراهیمی فرکوش.

یادداشت‌ها

          1️⃣ با یک زندگینامه خودنوشته روبرو هستیم. «اسماعیل ابراهیمی» در کتاب 414 صفحه‌ای «این صدف انگار مروارید ندارد» داستان یک زندگی بسیار پرفراز و نشیب را روایت می‌کند. برخلاف شش خواهر و برادرش در همدان به دنیا می‌آید. اهل درس نبوده و به زور دیپلم می‌گیرد. عشق فیلم بوده. سبک لباس پوشیدن جوانان قبل از انقلاب را بسیار دوست داشته و خود را به آن ریخت درآورده. همزمان با پیروزی انقلاب متحول می‌شود تا جایی که حضور در محافل مذهبی و جلسات روشنفکرانه انقلابیون را - بعضی شب‌ها - به منزل رفتن ترجیح می‌داده. جنگ که شروع شد به مریوان رفت و مسئول اداره ارشاد شد. ازدواج کرد و برای دوره‌ای همراه با همسرش در مریوان بود. به تهران آمد و نقطه عطف کتاب را رقم زد. ماجراهای فراوان، سخت و دردناکی را تعریف می‌کند که به دلیل مریضی همسر، پایش به اروپا رسید. پایان‌بندی کتاب شد ذکر صلوات و فاتحه.
2️⃣ خاطرات روزهایی که کتاب با آن به پایان می‌رسد، مصادف است با اردیبهشت 1365 و وفات همسر نویسنده. شاید انتظار این باشد، او که از زمان تولد، روایت را شروع کرد تا امروز ادامه دهد اما در اوج و در زمانی که عواطف خواننده را به غلیان درآورده، کتاب را تمام می‌کند. البته به این معنا نیست که با از دست دادن همسر 23 ساله و داشتن دو فرزند - سه و دو ساله - زندگی برای او به پایان رسیده باشد. بلکه این مقطع مهم از دوران او بوده که اینگونه با ما به اشتراک گذاشته و حالا می‌رود تا مسیر پیش رو را ادامه دهد. عنوان پرده آخر کتاب را گذاشت «نقطه؛ سر خط».
3️⃣ ویژگی برجسته کتاب در متن، توصیف واقعی و کف خیابونی از وضعیت فرهنگی و اجتماعی زندگی در پیش از انقلاب است. ترسیم بی‌واسطه زندگی سخت و طاقت‌فرسای رزمندگان در نخستین سال‌های جنگ است. ذکر نام و یاد خاطرات شهدایی است که نویسنده در جای‌جای کتاب آنها را بیان کرده؛ حاج احمد متوسلیان، سید محمدرضا دستواره، محمد دلفان آذری، از دوستان و اقوام و همرزمان.
علاوه بر روان بودن قلم نویسنده که در آن خواننده احساس می‌کند، گویا راوی الان در مقابل او نشسته و دارد اینها را تعریف می‌کند، از جذابیت‌های منحصربه‌فرد کتاب، آلبوم تصاویر انتهایی با تعداد عکس‌های نسبتاً زیاد است. (125 تصویر). به تناسب و لابه‌لای کتاب، متن نوشته شده به یک تصویر ارجاع می‌خورد. وقتی کتاب به پایان می‌رسد، خاطرات نویسنده را هم خوانده‌ایم و هم دیده‌ایم.
4️⃣ در چاپ جدید طرح جلد کتاب تغییر کرده اما من طرح جلد اولیه را داشته و خوانده‌ام. همه حرف تغییرات در احوالات نویسنده در آن آمده است.
چند روز قبل نویسنده کتاب را دیدم. شبیه به نوشتنش، خوش صحبت و گرم بود. زمان زیادی نداشتم که درباره کتاب با او گپ بزنم. می‌گفت این کتاب رکورد بیشترین بازنشر رسانه‌ای رو داره!!!
5️⃣ از قضا نویسنده، برادر ناصر ابراهیمی معروف است؛ مربی اسبق تیم ملی و پرسپولیس. در دوره‌ای که رئیس اداره ارشاد مریوان بوده، موفق می‌شود تیم ملی فوتبال ایران را برای انجام یک بازی دوستانه ببرد مریوان. ماجراهای خواندنی دارد این اتفاق (صفحات 203 تا 208). خلاصه اینکه حاج مهدی اربابی (سرپرست تیم ملی) موافقت می‌کند تا تیم از سنندج برود مریوان. بازکنان در دو مینی‌بوس پخش می‌شوند که اگر ضدانقلاب یک ماشین را زد، حداقل نصف بازکنان تیم ملی سالم بمانند. در داخل سالن کشتی شهر، برایشان تشک و ملحفه گذاشتند تا بخوابند. غیر از مارکار آقاجانیان، بقیه نماز خواندند و دعای وحدت را محمد مایلی کهن خواند. وسط بازی چند تا توپ دشمن در اطراف دریاچه مریوان فرود اومد. بازی رو تیم ملی دو بر صفر برد.
(کانال ایتا @rahmatinia_book)
        

1