معرفی کتاب وصله های ناجور اثر ایجابا شگو و دیگران مترجم مه زاد شیخ الاسلامی وصله های ناجور ایجابا شگو و دیگران و 1 نفر دیگر 4.5 2 نفر | 2 یادداشت خواهم خواند نوشتن یادداشت با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید. در حال خواندن 0 خواندهام 1 خواهم خواند 1 ناشر انتشارات امیرکبیر شابک 9789640021538 تعداد صفحات 157 تاریخ انتشار 1402/1/1 توضیحات کتاب وصله های ناجور، نویسنده ایجابا شگو و دیگران. لیستهای مرتبط به وصله های ناجور hanieh 1403/4/10 کتاب هایی که در ۱۴۰۳ خوانده ام 32 کتاب هر ان چیز که خوانده ام 0 4 یادداشتها محبوبترین جدیدترین Hiva Jalali 1404/4/25 تقریبا درباره ی هر موضوعی که مهاجران نسل اول یا دوم ممکنه باهاش مواجه بشن و البته احتمال زیاد مواجه بشن این کتاب داستانی داره اما در بعضی از داستان ها کمی مبالغه درباره ی وضعیت نژادپرستی داره ولی من فکر میکنم نمیتونم در اینباره قضاوتی داشته باشم چون هیچ اطلاعاتی درباره ی وضعیت نژادپرستی در ایتالیا در گذر زمان نداشتم و شاید وضعیت واقعا اون قدری که توی کتاب توصیف میشه وخیم بوده. به جز این مورد موضوع خاصی نیست. همه داستان ها با این که کوتاهن گیرایی خوبی دارن و هر کدوم از نویسنده ها طنز خاص خودشون رو دارن. بخشی از کتاب👈🏻اگر یک ماریا روسی بودم الان اینجا در فکر این نبودم که این فرم را پر کنم یا نه.پرش میکردم و منتظر میماندم.شاید به دنبال اسپانسر هم میگشتم.چون مطمئن بودم که هیچ کس با دیدن اسم فامیلی که به معنای بنده است و نامی که با ح ته حلقی شروع میشود و این ترکیبی که قصد دارد وارد مجامع آزاد و دموکراتیک شود ابروهایش را بالا نمی اندازد.آن ابروها میخواهند بگویند که اینجا نه برای بنده ها جایی هست نه برای ح های ته حلقی... 0 0 hanieh 1403/2/29 عجب کتابی ! عجب اسمی ! وصله های ناجور فکر میکنم بهتر از این اسم نمیشد برای این کتاب انتخاب کرد بسیار زیاد این کتاب رو دوست دارم .کتاب یک مجموعه داستان درباره مهاجرته . درباره ترک وطن ... وجه مشترک تمام داستان هایی که در این کتاب میخونیم کشور ایتالیاست همیشه سختی مهاجرت را توی دوری از خانواده و غربت میدیدم اما با خوندن این کتاب فهمیدم چقدر لایه های عمیق تری داره این مهاجرت! فهمیدم هرکاری کنی و هرچقدر اخت بگیری باز هم در کشور دور از وطن یک وصله ناجوری و بس وقتی خوندم کتاب رو یاد این متن افتادم : اشکهایم در دریا گم میشدند، گویی میخواستند مرا به سرزمین مادریام بازگردانند. غروب خورشید، ساحل را به رنگ خون درآورده بود، انگار زخمی از فراق را به نمایش میگذاشت.:)) 0 0