گیسوف
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
3
خواهم خواند
2
توضیحات
چای شناسی آقانجفی شهوت داشت و دهان را آب می انداخت و خاطر اصطهباناتی را می کشید به جوانی هاش و گردش هاش با همبحث ها در ییلاقات نجف یا کوفه. از شرح چای می رسیدم به چپق آقا نجفی و از سوی چشم می دیدم که دست استخوانی رگ رگ اش با نزاکت تا خواندنم نشکند دراز می شد قوری ناصرالدین شاهی اش را از جوار زغال بر می داشت و برای هردومان چای می ریخت. خاصه پسند بود و جز قند عطری فریمان توی قندانش نمی ریخت. اما یک چیز را زیر لبی و بی که به قلبش زور بیاورد می گفت که برایم غریب بود. می گفت (خرت خرت قند را که از آرواره اش بلند است می شنوم وقتی می خوانی.)