دختر تبریز: خاطرات صدیقه صارمی رزمنده

دختر تبریز: خاطرات صدیقه صارمی رزمنده

دختر تبریز: خاطرات صدیقه صارمی رزمنده

3.7
13 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

28

خواهم خواند

16

شابک
9786229505397
تعداد صفحات
206
تاریخ انتشار
1399/6/23

توضیحات

کتاب دختر تبریز: خاطرات صدیقه صارمی رزمنده، نویسنده هدا مهدیزادمردانقم.

لیست‌های مرتبط به دختر تبریز: خاطرات صدیقه صارمی رزمنده

یادداشت‌ها

          در سال‌های اخیر تدوین و ثبت خاطرات دوران انقلاب و دفاع مقدس روندی رو به رشد داشته و آثار قابل‌توجهی در این زمینه چاپ شده، اما غالب این آثار دوران جنگ تحمیلی را پوشش می‌دهد و كمتر درباره دوره انقلاب بوده و نیز معمولاً به افراد غیرمشهور و مسائل پشت جبهه كمتر پرداخته شده است. حساسیت و ضرورت توجه به این‌گونه افراد كه به هر دلیل در صف اول فرماندهی نبوده و به شهادت نرسیده‌اند از آنجا ناشی می‌شود كه هم بخشی از واقعیت‌های دقیق و حساس حوادث تاریخی را باید در نزد آنان جستجو كرد و هم جزییاتی دقیق از سبك زندگی و ابعاد مهمی از روابط اجتماعی را در زندگی آنان می‌توان یافت.

واحد تاریخ شفاهی دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی (راه) مدت‌هاست كه انتشار کتاب‌هایی مهم و خواندنی را برای بازخوانی تجربه‌های فرهنگی دوران انقلاب آغاز كرده است. یكی از خواندنی‌ترین این کتاب‌ها، «دختر تبریز» است كه به خاطرات خانم صدیقه صارمی (جهادگر سازندگی، رزمنده جبهه، معلم نهضت سوادآموزی و مربی پرورشی دهه شصت) می‌پردازد.

تشریح فضای خانواده‌های مذهبی و سنتی در سال‌های پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و تجربه‌های فرهنگی و دینی دختری نوجوان در آن محیط سرآغاز این كتاب است و بیان خاطراتی از چالش حجاب برای او در مدرسه‌ای كه حجاب ممنوع بوده. داستان مبارزه او برای حفظ حجاب بسیار خواندنی است.

در فصول دیگر كتاب به‌تدریج حضور سیاسی و اجتماعی او پررنگ‌تر و نقش‌آفرینی‌اش در موقعیت‌های مختلف، از نهضت سوادآموزی و جهاد سازندگی تا جبهه جنگ و امور تربیتی، در قاب‌هایی از خاطرات روایت می‌شود. گاه از حضور اسرای زن عراقی و مصری و اردنی در میدان جنگ می‌گوید: «چهار نفر خانم نظامی، بلوز آستین‌کوتاه و شلوارك به تن داشتند و موهایشان را دم‌اسبی بسته بودند.»

و گاه محرومیت و محدودیت در روستایی را شرح می‌دهد:«کلاس‌ها را در طویله یا اتاق تنور تشكیل می‌دادند. وقت كلاس، روی تنور را با تشت آب می‌پوشاندند تا كسی نیفتد توی تنور. یك تكه چرم سیاه را با میخ به دیوار می‌زدند و همان می‌شد تخته‌سیاه. به‌جای صندلی هم حلبی‌های روغن نباتی را به‌ردیف كنار هم می‌چیدند.»


گاهی تجربه‌هایی شیرین را از موفقیت‌ها نقل می‌کند كه مثلاً چگونه در روز دوازدهم فروردین بر پشت‌بام مسجدی كه اهل آن از طرفداران آقای شریعتمداری بوده و رأی نمی‌داده‌اند رفته و آنان را به حضور در انتخابات دعوت كرده و گاهی هم از دردها و تلخی‌ها یاد می‌کند:«صدای ناله یك مجروح توجه‌ام را جلب كرد. ملافه را كشیده بود روی صورتش. گفت: خانم پرستار، من یك دختر دوساله دارم. هر وقت از مأموریت برمی‌گشتم می‌دوید جلو، دستم را باز می‌کردم تا بیاید بغلم. این‌ها را گفت و هق‌هق گریه كرد. لحظه‌ای بعد دست‌هایش را از زیر ملافه بیرون آورد. هر دو دستش از مچ قطع شده بود.»

همچنین در لابه‌لای صفحات كتاب، خاطراتی پراكنده و خواندنی از آیت‌الله شهید قاضی طباطبایی، شهید مهدی باكری، شهید سید مرتضى آوینی و برخی دیگر از چهره‌های مشهور نقل شده است. او از شهید آیت‌الله مدنی نقل می‌کند كه:«اسلام، دین محبت است. اگر می‌خواهید كسی را به رعایت حجاب دعوت كنید باید با مهربانی و تشویق باشد نه با جنگ و دعوا.»

به نظر می‌رسد نقطه عطف كتاب و اوج اثرگذاری آن خاطره‌ای است كه از موشک‌باران اهواز نقل شده؛ دختری شانزده‌ساله كه همه اعضای خانواده را از دست داده و امدادگران در آخرین لحظات جان او را نجات می‌دهند و او را از زیر تیرآهن و آجر بیرون می‌کشند. وقتی بعد از دو روز به هوش می‌آید و هنوز معلوم نیست بر سر نخاعش چه آمده، سراغ كسی را می‌گیرد كه او را نجات داده. خانم صارمی شرح می‌دهد كه چگونه خود را به‌سختی برای روبرو شدن با او آماده كرده و نگران بوده كه چه طور خبر شهادت همه اعضای خانواده‌اش را به او بدهد، اما با پرسش او به‌شدت غافلگیر می‌شود:«فقط می‌خواهم بدانم وقتی داشتید من را از زیر آوار درمی‌آوردید، دست نامحرم كه به من نخورد؟»

تماشای قطعه‌های پراكنده این خاطرات برای كسانی كه در آن دوران زندگی کرده‌اند مانند ورق زدن یك آلبوم عكس دل‌نشین است، اما كسانی كه بعد از آن دوران به دنیا آمده‌اند با مطالعه این كتاب قدری از حال و هوای استثنایی و تكرار نشدنی آن روزگار را تنفس می‌کنند و تا اندازه‌ای می‌توانند بفهمند چگونه یك دختر شانزده‌ساله در جایی میانه مرگ و زندگی قبل از هر چیز نگران حرمت و حریم پاك دخترانه خویش است.

سیمای آن تحول عظیم فرهنگی و اجتماعی كه با انقلاب اسلامی رخ داد و با غلتیدن به دامن منفعت‌های مادی و درافتادن به دام مصلحت‌های سیاسی رنگ باخت، تنها در صفحات چنین آثاری هنوز قابل‌مشاهده است و اگر چنین کتاب‌هایی نباشد شاید نسل آینده بسیاری از نقل‌ها را باور نكند و آن‌ها را به‌حساب خواب و خیال بگذارد.


(منتشرشده در سایت الف کتاب:‌ https://www.alef.ir/news/3990418166.html)
        

4

1

          
کتاب دختر تبریز، ارزشمند و دوست داشتنی است و در ردیف کتاب هایی که هر از گاهی باید دوباره به آن مراجعه کرد و درس گرفت و کیف کرد! 

به گزارش مشرق، آنها که اهل دقت در اوضاع و احوال زمانه هستند، به نیکی و فراست در می یابند که جایگاه کار تربیتی و ارتباط با بچه های نوجوان کجاست و چه اهمیتی دارد. بزرگان ما تاکید کرده اند که در دراز مدت هیچ چیز به اندازه ی تعلیم و تربیت اهمیت ندارد ولو اینکه مسائل دیگر مدتی سایه بیندازند و مشغولمان کنند! کار تربیتی و ارتباط با دانش آموزان و همراهی و همنفسی با بچه های مردم، به قصد تربیت و رشد و محافظت از آن ها کار سترگ و ستودنی است که هم شأن و هم رتبه ی با کار و دغدغه ی انبیاء و اولیاء و خوبانِ خداست. هر چه در عظمت و علو کار معلم و مربی بگوییم کم است و حقیر.
ما بعد از انقلاب و شدت گرفتن جریان مبارک دینی و اسلامی در محافل و مساجد و مدارس و... کم نداشتیم و نداریم عناصر گرانقدر و عزیزی که بار معلمی و مربیگری را بر دوش کشیده و در ورطه ی سخت و سنگین تربیت نسلِ بعد از انقلاب، از جوانی و راحتی خود گذشتند و نسلِ نوخاسته ی متخلقی را پرورش دادند و بالا آوردند. مربیان تربیتی و پرورشی مدارس از ویژه های این عناصر خدوم بودند و هستند.

جریان پرورشی در مدارس اگر چه از دهه ی شصت در مدارس نضج گرفت اما اوج بالندگی و شکوفایی آن مربوط به ده ی هفتاد است که بعد از جنگ و هجمه ی بی امانِ فرهنگی و اخلاقی دشمنان، ضرورت‌ش بیشتر و حساس تر شد. دیدیم که عناصر کج فهم! _شاید هم زرنگ اما مریض! _در دولت اصلاحات چگونه دست گذاشتند روی این نقطه ی حساس تا حذفش کنند و حذفش هم کردند. اما الحمدلله پس از مدت کوتاهی دوباره این معاونت به آغوش مدرسه برگشت. من و ما خیلی مدیون معلم های پرورشی مدارس مان هستیم و الا تکلیف بقیه ی معلم ها که معلوم بود! این عزیزان که کنزهای نهفته ی انقلاب ما هستند باید از مهجوریت و غربت به درآیند. نشود که آنها بروند و گنج عظیم دانش و تجربه و مهارت آنها هم با ایشان خدای نکرده به خاک برود!



انتشارات ِ با دغدغه ی راه یار چه خوب این نقطه ی حساس را فهم کرده و نشسته پای جمع آوری خاطرات شفاهی این عزیزان. باید دست مریزاد و بارک الله گفت به راه یاری های نازنین!

توفیق داشتم که کتابِ خوش خوان و روان ِ «دختر تبریز» را دو سه روزه و با اشتیاق بخوانم. خاطرات خانم صدیقه صارمی این دختر مجاهد و پرتلاش و پر دستاورد ِ تبریزی را به نظرم هرکسی که با مدرسه و کانون تربیتی و مسجد و بچه های نوجوان و حتی جوان و دانشجو ارتباط دارد، باید دست بگیرد و بخواند. یقین دارم که هرکس کتاب را بخواند به همین مطلب اذعان میکند.

کتاب به لحاظ فرم و محتوا در حد و اندازه ی مقبول است الحمدلله. فرم روایت، شیرین و روان و بدون دست انداز است. قلم خانم مهدی زاده دور از پیچ و اطناب و خودنمایی و اظهار فضلِ اضافی است. محتوا هم جالب و مغتنم و درس آموز است. فراز و فرود خوبی دارد. اشک دارد و سوز. خنده دارد و سوژه. کلماتِ ترکی اش چه صفایی داده به کتاب. شخصیت های کتاب همه دوست داشتنی اند. اصلا کتاب، آدم را عاشقِ آذری هایِ عزیز میکند!

پدر و مادرِ خانم صارمی از قهرمانان این کتاب هستند. یاد شهیدان، یاد امامِ عزیز، سختی های جنگ خاصه پشت جبهه و فضای بیمارستان و امدادگری، عشق به آموختن سواد و دانش و دلسوزی برای محرومین و از پاننشتن و پیش رفتن در صفحه به صفحه ی کتاب موج می زند. مسؤولین ما و مسؤولین تبریزی اگر کمی ذوق و سلیقه داشتند، تندیس این زنِ قهرمان را در شهرشان بر می افراشتند!

خانم صارمی نمونه ی جالبی است از دختران انقلابیِ خوش فهمی که کار را در زمانِ مناسب ِ آن به نحو شایسته انجام دادند و از تهدیدها، فرصت ساختند. ایشان حقیقتا خستگی ناپذیر بوده و جایی از کتاب نیست که ببینید این زن از پای نشسته و خسته شده! حتی در بحبوحه‌ی تظاهرات و کتک خوردن از ماموران رژیم شاه. حتی در مجروحیت در جبهه. حتی در پیاده روی های طولانی و مشقت زا در سرکشی های به روستاها در ماموریت های نهضت سواد آموزی و... 

مگر در روز تشییعِ حضرت امام خمینی ره که چه کسی آن روز و با آن خبرِعظیمِ کمر شکن، از پای نیفتاد و به خاکِ غم ننشست؟ 

دخترِ تبریز را نه فقط خانم ها که مردان ما هم ببینند، بد نیست. انتشارات راه یار هم در «کتاب سازی» با سلیقه است و هم در «قوت و درستی محتوا» حساسیت به خرج میدهد الحمدلله. جا دارد به خاطر نشر چنین اثر ارزشمندی به  همه ی عزیزان خداقوت و تبریک گفت. امیدوارم همتی شود و با وسواس و حوصله ی شبکه ی توزیعِ ناشرِ محترم، کتاب به دست خیلی ها که محتاجِ کتاب‌های این چنینی هستند، برسد.

یک نکته هم اینکه شاید بشود در مصاحبه های دیگری با خانم صارمی، از ایشان در خصوص ریزه کاری های تربیتی همچون: جذب، ارتباط، رشد، محتوا، قالب، برخوردها،

تنبیه و تشویق ها، روش ها، چالش و درد سرهای مربی گری، مقایسه نوع ِ بچه های دهه ی شصت با دهه ی هفتاد و... هم سوالاتی کرد که کمی به کتاب جنبه ی کاربردی هم بدهد. 

با این حال این کتاب، ارزشمند و دوست داشتنی است و در ردیف کتاب هایی که هر از گاهی باید دوباره به آن مراجعه کرد و درس گرفت و کیف کرد!
        

0