زندان موصل: خاطرات اسیر آزاد شده ایرانی علی اصغر رباطجزی
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
4
خواهم خواند
3
توضیحات
نفس ها در سینه حبس بود. لباس های پاره، پای زخمی، شلوار خونی، اورکت آمریکایی و ریش بلند و خاکی ام، بدجوری توجه یکی از بعثی ها را جلب کرده بود. چشم از من برنمی داشت و کوچک ترین حرکاتم را زیرنظر داشت. نمی دانم! شاید تصور می کرد من فرمانده این دسته هستم.