بیرون ایستادن
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
میتونست یه خوشه انگور باشه؛ زیر نور آفتاب؛ با قطرههای عرقی که روی پیشونیت نشسته بود؛ و نسیمی که روی پوست صورتت میوزید؛ درست وقتی که صدای بستهشدنِ در رو میشنیدی. باید به همین بسنده میکردیم، و اسمش رو میذاشتیم، زندگی. اما حرکت کردیم، به این خیال که میتونیم حرکت کنیم.
لیستهای مرتبط به بیرون ایستادن
یادداشتها