معرفی کتاب مفهوم قانون در ایران معاصر؛ تحولات پیشامشروطه اثر داوود فیرحی

مفهوم قانون در ایران معاصر؛ تحولات پیشامشروطه

مفهوم قانون در ایران معاصر؛ تحولات پیشامشروطه

داوود فیرحی و 1 نفر دیگر
5.0
2 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

5

خواهم خواند

16

ناشر
نشر نی
شابک
9786220603153
تعداد صفحات
400
تاریخ انتشار
1399/11/5

توضیحات

کتاب مفهوم قانون در ایران معاصر؛ تحولات پیشامشروطه، ویراستار نرگس ایمانی مرنی.

لیست‌های مرتبط به مفهوم قانون در ایران معاصر؛ تحولات پیشامشروطه

تاریخ ایران مدرنایران بین دو انقلابهم شرقی، هم غربی: تاریخ روشنفکری مدرنیته ایرانی

تاریخ معاصر ایران؛ یک بررسی سیاسی-اقتصادی!

58 کتاب

واقعا ترس برم‌داشته است. همیشه به دنبال یک لیست مطالعه تر و تمیز برای مطالعه تاریخ معاصر ایران بوده ام. در چندماه اخیر درگیر کلنجار رفتن با منابع بودم و در آغاز نیم‌سال دومِ تحصیلی1402، دکتر حجت کاظمی لیستی از منابع مناسب برای آشنایی با تاریخ معاصر ایران، مشخصا عصر پهلوی، را در اختیار دانشجویان قرار دادند و مواجه با آن لیست برای من دلیلی شد که باری دیگر با نظم بیشتری به بررسی منابع مناسب بپردازم. لیست اولیه به شرح زیر است. در ادامه اندکی در مورد این لیست می‌گویم و اینکه چرا اینگونه گزینش منابع کرده ام. قبل از همه‌چیز شایان به ذکر است که این حقیر سراپا تقصیر، خودْ طفیلی تاریخ است و هیچ نداند و نتواند هِر را از بِر تشخیص دهد، لطفا اگر حرفی نکته‌ای بود، منبعی را یادم رفته بود، حتما یادآوری کنید. در ضمن علاوه‌بر کتاب، مصاحبه‌های تاریخی (مخصوصا تاریخ‌های شفاهی که در ادامه از ایشان خواهم گفت)، مستندهای تاریخی، مناظره تاریخی و یه عالمه پادکست خوب هست که حتما باید به این نوع از رسانه‌ها هم توجه کنید. مشخصا پلی لیستِ جوانِ تاریخ معاصر ایرانِ پادکستِ بی‌پلاس بد نیست (بی ایراد نیست، ولی قطعا مفید است)، پادکست رخ ویدئوهای عالی‌ای دارد. پادکست نقال‌باشی به زحمت علی آردم منتشر می‌شد که کم ازش تعریف نشنیده ام. در پادکست دغدغه ایران، در حدود 15قسمت، محمد فاضلی به بررسی سفرنامه مستشارهای خارجی در ایران پرداخته (از اپیزودهای 31تا47) که شنیدن آنها قند و نبات است. از پادکست جوانِ «ماجرای مشروطه» و آقای خادم تعریف‌های زیادی شنیدم. خود را بندِ «کتاب» نکنید؛ اوقات خالی خود را با تاریخ ایران پر کنید، خیر دنیا و عقبا می‌شه براتون :) بذارید اول متن با یک بندِ کاربردی آغاز کنم. صرفا در این ویرایشِ اولیه، بالغ بر40 جلد کتاب آمده است. مشخص است که خوندن دقیق تمام این 40 اثر، حتی برای کسی که تخصصی تاریخ معاصر کار می‌کند هم چنان ممکن نیست (چون این لیست هم تاریخ سیاسی دارد، هم اجتماعی و هم مفصلا اقتصادی و خب احتمالا هر محققی، یکی از این مولفه‌های موضوعی را اتنخاب کند). برای همین چند اثر که به نظر اولویت دارند را اینجا برایتان لیست می‌کنم. 1. «تاریخ ایران مدرن» از آبراهامیان (اگر می‌خواستید اثر مفصل‌تری را بخوانید، به سراغ «ایران بین دو انقلاب» از آبراهامیان بروید. تاریخ ایران مدرن، گویی خلاصه‌ای از دیگر کتاب است.) 2. «هم شرقی هم غربی» از افشین متین (اگر به تاریخ روشنفکری در ایران علاقه‌ دارید، این اثر را حقیقتا از بهترین آثار تالیفی می‌توان نامید.) 3. «مشروطۀ ایرانی» از ماشاالله آجودانی (تعریف از این اثر را زیاد شنیده ام. البته نقدهایی جدی نیز به این اثر شده است، ولی این نقدها از جانب افراد مهمی بوده است که بیش از آنکه اعتبار این کتاب را نابود کند، وجاهت و اهمیت می‌هد به آن) به نظرم این سه عنوان بالا، می‌تواند اولویت یک لیست مطالعه از تاریخ معاصر ایران باشد. دیگه در مورد بقیۀ آثار چیزی نمی‌نویسم. اگر پادکست‌های بالا را شنیدید، سه کتاب بالا را خواندید و مختصصینِ درستِ تاریخ را پیدا کردید، دیگر خودتان می‌توانید اجتهاد کنید و آثار سره از ناسره، معتبر از نامعتبر را با ضریب خطای کم تمیز دهید. در ادامه اندکی می‌خوام از این لیستی که ساخته ام دفاع کنم و زاویه دیدی خاص به تاریخ معاصر ایران را برویش استرس بگذارم. اهمیت تاریخ شفاهی، تاریخ مفاهیم و مهم‌تر از اینها، تاریخ فکری/intellectual history. در مورد تاریخ شفاهی که در لیست زیر تعدادی چند مصاحبه‌های پروژۀ تاریخ شفاهی هاروارد را آورده ام به نشانه (البته بسیاری از اینها، چاپ نشده اند ولی در تلگرام، یوتیوب و اینترنت در دسترس اند). در اهمیت تاریخ شفاهی بسیار می‌توان گفت. دیگر جا ندارم 🫡 در مورد تاریخ مفاهیم نیز، کتاب «تاریخ مفهوم عدالت اجتماعی در دوران مشروطه» از سمیه توحیدلو، یک پژوهش تازه از تنور درآمده است که تعریف‌هایی بسیار ازش شنیده ام. بجز این کتاب، پروژه فکری مرحوم فیرحی و مشخصا دوگانۀ پایایی ایشان، دوگانه قانون در ایران، از نمونه‌های عالی واکاوی مفاهیم در تاریخ معاصر ایران است. (جامعه‌شناسی و تاریخ اشیا هم موضوع بسیار جذاب است و اخیرا نشر اگر، چند پژوهش جذاب در این حوزه، مثل «سرگذشت اجتماعی توالت در ایران» را منتشر کرده است.) برسیم به اصلِ کار؛ تاریخ فکری/intellectual history. خیلی می‌توان از جزئیات تاریخ فکری گفت، از اهمیت کوئنتین اسکینر و مکتب کمبریج، اما تنها یک گلایه کافی است، اینکه هنوز کارهای تاریخ فکری درست در مورد تاریخ معاصر ایران صورت نپذیرفته است (این ادعا از دهان من خیلی بزرگ‌تر است البته). حال شاید بیایید بگویید، این همه کتاب در مورد تاریخ روشنفکری در ایران نوشته شده، پس چیست که می‌گویی تاریخ فکری نداریم؟ در جواب باید بشینیم و ساعت‌ها بحث کنیم، اما همین را بگویم که تاکنون ندیده ام اثری بروی نقطۀ بحرانیِ برهمکنش میان ایده‌ها و واقعیت‌های اجتماعی دست گذاشته باشد و سعی کند این معضل را در تاریخ معاصر ایران، آنگونه که باید مورد مداقه قرار داده باشد. یعنی مشخصا در تلاش باشد که تاثیرات ایده‌ها بر سیر تاریخی ایران را ردگیری کند. بسیاری تحقیق هست که چنین ادعایی داشته باشند، اما هیچ کدام را تابحال نیافته ام که درست و مدون به این موضوع بپردازند (طبیعتا اگر چیزی می‌شناسید بگویید و من را از جهل وارهانید). باز کتاب‌های فیرحی، اندکی در این مسیر گام برداشته اند. کتاب «تاریخ فکری ایران معاصر» به کوشش عباس منوچهری، تلاشی در این مسیر است؛ امیدوارم بتوانم این اثر را آنگونه که باید بخوانم و نقد کنم. اصلا فرض کنید، این را به اطمینان بیشتر می‌گویم، تحقیقا هیچ پژوهشِ جدی‌ای در مورد ورود انگاره‌های اقتصادی مدرن در ایران نشده است، تو بگو یک پژوهش در حدِ درست! باتشکر از همراهی شما :) بازم می‌گم، حرفی بود بگید، قطعا برای همۀ ما مفید خواهد بود.

215

یادداشت‌ها

          جلد اول از واپسین اثر داود فیرحی بررسی سیر تحول مفهوم قانون در مقطعی مهم از تاریخ ایران است. واژه ای که او سرگذشت و سیر تطور آن را از عهد صفوی تا انقلاب مشروطه( در جلد اول) مورد بررسی قرار می دهد. به نظر می رسد که در این دوره مهم در تاریخ ایران به تدریج قانون به محور مناقشاتی تبدیل می شود که هنوز هم ادامه دارند. فیرحی دولت صفوی را آغاز روند زوال سنت می داند و معتقد است هر چه این زوال تداوم پیدا می کند بحران نیز در جامعه بیشتر می شود و در نهایت در نقطه ای کلیدی که همانا شکست ایران از روسیه در عهد قاجار است ضرورت بازسازی دولت بیش از پیش بر روشنفکران و درباریان و حتی خود شاه عیان می گردد. موقعیت قانون در همه این سالها مدام در حال قبض و بسط است و هر پرسشی از قانون با پرسش های دیگری در مورد نوع حکومت، نسبت خود با قانون و خویشتن امروزین ایرانی و اینکه بالاخره جایگاه شاه بالاتر است یا مجتهد دینی همراه است. نویسنده معتقد است به تدریج نظمی جدید در الهیات سیاسیِ حکومت داری در ایران شکل می گیرد که وزن و نقش شریعت را برجسته تر می سازد. او در سراسر کتاب همچون یک راوی کوشش می کند نشان دهد که قانون چگونه فهمیده میشد و در گذر زمان فهم از آن چه تغییری پیدا کرد. از نظر او مفهوم قانون چند دوره را طی کرده است که به ترتیب حکمرانی سنتی، شکل گیری بحران، فروپاشی نظم قدیم، نبود چشم انداز جدید، ایده سلطنت مستقل، ورود به عصر تنظیمات، انقلاب مشروطه و جمهوری اسلامی را شامل میشود.
 دنبال کردن داستان قانون به ما نشان می دهد که چگونه نظم امیرکبیر و تلاش او برای کنترل امور شکست خورد، چطور تلاش های میرزای سپهسالار نیز علی رغم محبوبیتش نزد شاه در نهایت ناکام ماند، چطور مجلسی مشورتی اما خالی از محتوا توسط خود شاه تاسیس شد و مهم تر از همه چطور شاه در نهایت در میان انتخاب سلطنت مطلقه با دولتی منظم گیر کرد و در نهایت استبداد را پذیرفت و اینکه چگونه بحران به حدی رسید که دیگر آن نظم قدیم کارگر نبود و حکومت مجبور شد به تدریج به سمت مشروطه حرکت نماید. کتاب عملا بر پایه روایت و نقل قول های متعدد فیرحی از رسائل و نوشته های مهم عصر صفوی تا مشروطه بنا شده است. فیرحی در طول کتاب تلاش می کند تا به زعم خودش نشان دهد چگونه نقش علما و خوانشی نو از اسلام پر رنگ و نگرش شاهنشاهی و الهیات سلطنت به حاشیه رانده می شود و به بیان خودش در سر کلاسها ناصرالدین شاه خود را فراش بافی شریعت معرفی می کند‌ و ... 

#فیرحی
#داود_فیرحی
#قانون
#مشروطه
#شریعت
#سلطنت
        

5

          خطی که تکمیل نشد؛
حسرت‌نامه‌ای در یک پروژۀ فکریِ قطع شده در میانۀ پیدایش


0- چون ادای حقِ این کتاب را بجا آوردن، از توانِ من خارج است، اینجا به کلیاتی پسنده خواهم کرد که چه بسا فیرحی مستحق قلم‌های فراتر از قلم‌های فقیر امثالِ من است.

1- در اینجایی که ما باشیم (منظورم ایران و فضای آکادمیِ مشخصا علوم انسانیِ ایران است) به نظر لااقل دو مشکل عمده را می‌توان تشخیص داد:
1. کمتر دانش‌ورز و عضو آکادمی‌ای در ایران یک «پروژۀ فکری» منسجم دارد که زندگی خود را وقف آن کند؛
2. کمتر همدیگر را می‌خوانیم و نقد می‌کنیم (برای نمونه، اخیرا مهدی سلیمانیه، متنی با عنوانِ «متن‌های کاشف» منتشر کرده است که در کانال راهیانه در تلگرام در دسترس است).

به راحتی می‌توان نشان داد این دو مشکل هم‌ارز یا هم‌آیند یکدیگر اند، چون کمتر همدیگر را می‌خوانیم و وقعی به یکدیگر نمی‌نهیم، انگیزۀ پیگیری یک پروژۀ فکری واحد را به جان نمی‌خریم و به طریق مشابه، چون در نظامی از پروژه‌های فکریِ ایرانی قرار نداریم، کمتر متنِ تالیفی را خواهیم یافت که ارزش وقتِ گذاری جدیِ ما را داشته باشد. به نظرم بحث از «شبکۀ متون» خیلی به بحث کمک می‌کند.
ببینید، بحث از این نیست که روی چند اسمِ عزیز انگشت بگذارید و بگویید «ها، فلانی رو ببین که چقدر نوشته و خوب نوشته» بلکه بحث از فضاهای اندیشه‌ای است. بحث در شبکه‌ای از اندیشه‌وران است که هم را بخوانند، نقد کنند، بسط دهند، نابود کنند، واسازی کنند، بازتعریف کنند، تحقیر کنند و کلی چیزِ دیگر و در این فضای غنی، سوژۀ آکادمیکِ ایرانی، خود را مغروقی از بحث بیابد که پس از غور در فضا بتواند منظرگاه‌های ممکن و اساسی را کسب کند. به جرئت، هیچ متفکری در خلا اندیشه‌ورزی نکرده است و تمام بودِ یک نویسنده/متفکر، در فضای اندیشگانی‌ای است که تنفس می‌کند. برای نمونه، بعید می‌دانم اگر شهر ینا، با تمام آن غنای فکری خود نبود، چیزی بنام ایده‌آلیسم آلمانی ممکن می‌شد.

اینجا به عنوان یک دانشجویی که چند صباحی دوره‌گردی فضای آکادمی ایران را کرده است و همواره با این نگاهِ شبکه‌ای و نظام‌واره به آکادمیِ دنیا و تاریخ اندیشه نظر کرده، این سامانۀ از هم‌گسیخته و جدا جدای اندیشه ایران ترسناک قاتل ذهن‌های زیبایی است که قطعا متونِ ارزشمندی تولید کرده اند؛ ما قاتلِ اندیشه‌ورزان اصیل خودیم.

این ادعا بزرگ‌تر از دهان من است، اما فیرحی را قبل از اینکه کرونا از ما بگیرد، خودِ ما از خودمان گرفته بودیم. توضیح می‌دهم.

2- مرحوم فیرحی به عنوان استادِ علوم سیاسیِ دانشگاه تهران، پروژه/پروژه‌های فکری مشخصی داشت که احصاء و صورت‌بندیِ دقیق آن‌ها نیازمند تفحص و دقت در آثار تالیفی استاد است.
در کنار این، فیرحی به عنوان یک عالم علوم انسانی، در دورۀ حیات خود در فضاهای فکری مهم حضور داشت و در قیاس با خیلِ وسیعی از اندیشمندان و دانش‌ورزان علم‌انسانیِ ایرانی بود و آثارِ او مورد توجه و اشاره بسیاری از افراد بوده است؛ اما همین فیرحی، آن‌گونه که شایستۀ «فیگورهای» علمی است، در نظامی متشکل از دعواهای نظریِ قوام‌یافته جایگیر نبوده است.
احتمالا من معیاری سخت‌گیرانه تعریف خواهم کرد، اما مگر کسی را می‌توان هم قد و اندازۀ فیرحی در مطالعاتِ مربوط به تاریخ اندیشۀ ایرانی-اسلامی از وجه علوم سیاسی مدرن پیدا کرد؟ اگر معیار سخت‌گیرانه برای بررسی فیرحی نداشته باشیم، چه کسی را باید به عنوان فیگورِ علمی تحلیل کنیم؟
سعی می‌کنم با نظری استعاره‌گونه به بخشِ «مرور ادبیات» که در ساختارِ مرسوم مقالات علمی پژوهشی هست، اندکی بحث خود را صورت‌بندی کنم.

3- ببینید، فرض کنید بخوانید مقاله‌ای در علوم سیاسی به نگارش در بیاورید. چقدر امکانِ آن هست که یک مرور ادبیات داشته باشید که در آن در بخشِ عظیمی از آثارِ مورد بررسی، متون تالیفیِ وطنی (چه فارسی چه انگلیسی) را ردیف کرده کرده باشید و خوانندۀ مقاله با بیانِ یک «واو» که شما چقدر وسیع «ادبیات» بحث را کاویده‌ اید ادامۀ مقاله را بخواند؟ بعیدِ ممتنع است. آخر مگر چقدر عمق و میزانِ ادبیاتِ تصنیف شدۀ وطنی داریم که چنین فصل‌هایی بتواند نگاشته شود؟ ببینید، باید متون و مقالاتِ اصولی و شگفت‌انگیزِ آکادمیک را خوانده باشید که ببنید رسما می‌توان با بخشِ مرور ادبیات یک متن، سپر خواننده را بندازید و خواننده را مقهورِ اقتدارِ پژوهشی خود کنید از پس مرور ادبیات فربه و حسابی‌ای نوشته اید.
اما حقیقتا بعید می‌دانم در فضای فکریِ ایرانِ امروز به چنین سامانی برسیم که شبکۀ متونِ تولیدیِ وطنی به صورت خودبنیاد و درون‌ماندگار بتواند از خود برای خود مسائلی را طرح و حل کند (طبعا این ادعا به معنای ناسیونالیسم و خودکفایی علمی (!) نیست و اگر من را ول کنید، تا ساعت‌ها می‌توانم از ذاتی بودن و اهمیت داشتنِ ارتباط علمیِ لجام گسیخته با آکادمیِ دنیا دادِ سخن سر بدم).

بیشتر از این مورد، این بخش از متن را کش نمی‌دهم، اما با فیرحی را قبل از کرونا کشته بودیم. قدر دیدنِ یک اندیشمند این است که خوانده شود و خود را گلادیاتوری در جبه‌های نبردی مختلف بیابد، نه اندیشه‌ورزی تنها در کنجِ اتاقِ تکیه داده. خودِ مرحوم فیرحی در یکی از درس‌گفتارهایش به مفهومی عجیب اشاره کرده بود.

4- فیرحی در یک سخنرانی، فکر کنم تحلیل و تفسیر خطبۀ منا امام حسین علیه السلام، از یک تمثیل عربی نام می‌برد (نقل به مضمون): «در کشت سن‌زده نمی‌توان رشد کرد».
وقتی یک کشتِ گندم «سن» می‌زند، گندم‌ها از حدی بلندتر نمی‌شوند و خوشه‌ها و دانه‌های گندم خشک و پوک می‌شوند. در این میان، اگر یک خوشۀ گندم، از قضی سن‌زده نشده باشد و بتواند «قد» بکشد، چون تنها خوشۀ قدکشیدۀ در خیل انبوه گندم‌های سن‌زده و از کمرتاشده است، تمام باد و طوفان، حملۀ پرندگان و... نثار این تک خوشۀ قد کشیده خواهد شد و چندی نخواهد گذشت که این گندم نیز کمر تا کند.
هرچقدر از اثرگذار بودن این تمثیل بگویم و اینکه چقدر از آن استفاده کرده ام، حق مطلب ادا نمی‌شود.

5- مرحوم فیرحی قصد یک دوگانه داشته است که در آن به واکاویِ مفهوم «قانون»  بپردازد. در ج1 به «تحولات پیشامشروطه» بپردازد،  و در ج2 به «چالش قانون و شریعت در ایران معاصر». هرچقدر از ذاتِ بنیادینِ پرابلماتیک/مسئلۀ اصلیِ فیرحی بگویم، نمی‌توانم ولو اندکی به کنه اهمیت آن حتی نزدیک بشوم. هرچقدر از روشِ بحثِ جذاب فیرحی در «تاریخ اندیشه» بگویم، حتی اندکی از وجدم موقع خواندن قلمش مرتفع نمی‌شود؛ بدین منظور که به هیچ نحو نمی‌توانم هیچ نوعی از حق را نسبت به فیرحی ادا کنم، در ادامه صرفا روی یک مورد خاص تاکید خواهم کرد: جایابیِ ویژه هر پاراگراف از متنِ فیرحی در یک دعوای/مسئلۀ خاص.

6- قبل از بحثی در زاویه‌ای در متنِ فیرحی، بگم که:
 با متونی که می‌خوانید کشتی بگیرید. آن‌ها را سلاخی کنید، از هم‌گسیخته و بی‌سامان‌شان کنید؛ سعی کنید تمام سویه‌های نقص و ایراد متن را هویدا کنید. به متن خیانت کنید، جای فصول را تغییر بدهید، تصویرِ پیشنهادی نویسنده از متنِ منسجم خود را به مثابۀ یک کلاژ به هم بریزید. سعی کنید از این مسیر، بهتر طرحِ پیشنهادی‌ای که نویسنده برای متن خود ارائه داده است را فهم کنید. پس نه تنها مولف مرده است و باید به او خیانت کرد، چه بسا مرحلۀ نهایی واسازیِ متن از تمام آن انسجامی است که ژست آن را گرفته است. نشان بدهید حفره‌ها چگونه فضا را برای اندیشه و نقد باز می‌کنند.

7- می‌توان روی هر پاراگراف و بندِ متن‌های فیرحی و مشخصا همین کتابِ «مفهوم قانون در ایران معاصر» در کدام مسئله و دعوا خود را جا داده است. این مورد مشخصا از پروبلماتیک اساسی فیرحی می‌آید که تمام بندهای کتابش باید جایی در یک مسئلۀ مشخص داشته باشد. در حین مطالعه کتاب داشتم برای هر بند یادداشتی می‌نوشتم که «این بخش به مسئلۀ مبدا ورود مشروطه به ایران»، «دوگانۀ قانون/حکم شرعی»، «دوگانۀ دولت سنتی/مدرن»، «فقیه در مقابل قاضی»، «متن ترجمه در مقابل سنت احکام دینی»، «روشنفکر در مقابل مجتهد»، «اهل قلم در مقابل اهل شمشیر»، «سامان ایلی در مقابل سامانۀ دولت مرکرگزای مدرن» و هزار و یک مسئلۀ اساسی دیگر. به جرئت می‌توان نشان داد هر بند از این کتاب فیرحی در جایی خاص از منظومه مسائلی که در فضای اندیشۀ حوالیِ پروبلماتیک کتاب وجود دارد خود را جایابی کرده است.


بیشتر از نمی‌خواهم بنویسم.
استاد فیرحی، ای‌کاش می‌توانستید در پایان این دوگانۀ خود نقطه بگذارید نه اینکه ناشر فصل آخر از «دولت مدرن و بحران قانون» را با یک «...» تمام کند.
        

31