معرفی کتاب فاسق اثر هرولد پینتر مترجم حسین پرورش

فاسق

فاسق

هرولد پینتر و 1 نفر دیگر
3.8
2 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

2

خواهم خواند

1

ناشر
شابک
9786436795045
تعداد صفحات
44
تاریخ انتشار
_

توضیحات

        موضوع نمایشنامه بسیار ساده است. قهرمانان اصلی آن را زن و شوهری تشکیل می دهند که چند سال از ازدواج آنها می گذرد. روزی شوهر که ریچارد نامیده می شود، در موقع خروج از خانه از همسرش بنام سارا سوال می کند که آیا فاسق او بعدازظهر خواهد آمد؟ و سپس خانه را ترک می کند. سارا به محض خروج شوهرش، لباس خود را عوض می کند و نقش زنی دیگر را ایفا می نماید و خود را آماده پذیرایی از فاسق می سازد ولی این فاسق در موقع ورود کسی جز ریچارد، شوهر او نیست که اکنون در لباسی مبدل بنام ماکس نامیده می شود...
      

یادداشت‌ها

          بن‌مایه و فرم؛
نگاشته‌ای بر علیه سلاخی!

0- واقعا ناراحتم وقت ندارم زیاد بنویسم.

1-ما به چیزها نگاه می‌کنیم و سعی می‌کنیم با خرد کردن و تکه‌تکه کردن آن چیزها، آن‌ها را برای خود معنی‌دار کنیم. خیلی ساده، به آدم‌ها که نگاه می‌کنیم صرفا توده‌ای زیستی اند اما ما انسان‌ها از حیث‌های مختلفِ اخلاقی و حقوقی نیز واجد ارزش می‌دانیم. یعنی برای یک ارگانیسم زیستی شئون و تکه‌های مختلفی قائل می‌شویم.
حال، متن نمایشی نیز همین است. ترکیبی از کلماتِ روی کاغذ که نیت اجرا دارد تمام چیزی است که در ابتدای نگاه یک نماینشامه را می‌سازد. حال این میانه مای مخاطب/خواننده و چه بسا نویسنده آمده‌ایم برای آن "چیز" وجوه و حیث‌های مختلفی تعریف کرده ایم؛ یکی از این وجوه  دوگانهٔ مشهور فرم/محتواست. اگه قوام یک متن از لحاظ نسبت فرم و محتوا سازگار نباشد، کلیت اثر معوج می‌شود، یعنی لااقل من نسبت درست فرم و محتوا را این می‌دانم که نتوان در مرحله اول خوانش آن دو را از یکدیگر تمیز بدهم و به بیانی مستحیل شده در یکدیگر کلیتِ اثر را بسازند.
محتوا بیرون بزند متن می‌شود یک خطابه اخلاقی یا متنی شبه‌فلسفی (هیچ نمایشنامهٔ و رمانی حتی نمی‌تواند نزدیک به یک متن فلسفی حقیقی شود. اصلا شأنیت این ادعا را ندارد) و اگر فرم قالب باشد صرفا یک بازی زیباشناختی است که در جای خود عزیز است.


2- هرکس در چیزی استاد است. برخی در حرص‌درآوردن، برخی در سلاخی و آشپزی، برخی در بافندگی، برخی در ورزش و برخی هم هنرمندی. احتمالا بتوان به پینتر لقب هنرمند را اعطا کرد. همین‌که در یک اثر کوتاه نمایشی این‌چنین هنرمندانه و به‌اندازه بین فرم هنری اثر و محتوای روان‌شناختی اثر نسبتی برقرار کند، نشان از قلمی است که سلاخ نیست. آخه می‌دانید برخی سلاخ و آشپز اند؛ یا فرم و تکنیک را به پای محتوا سلاخی می‌کنند (و بالعکس) یا آشپزی اند که آشِ در هم‌جوشی از سالاد کلمات درست می‌کند. گویی پینتر جزو این دو رسته اخیر نیست.

3- به نحو جالبی در دو نمایشنامهٔ اول از برنامه اخیر هم‌خوانیِ رویا، توی هر دو اثر این نسبت بین محتوا و فرم عین چی برام در هر دو اثر مسئله بود. به نظرم در مقایسه بین "فاسق" از پینتر و "هملت داگ..." از استوپارد، پینتر کاربلدتر و بهتر تونست نسبت درست بین فرم و محتوا رو پیدا کنه. البته شاید به علت آشنایی عمیق‌تر من با بن‌مایهٔ فلسفی نمایشنامهٔ استوپارد که مبتنی بر فلسفه ویتگنشتاینِ عزیز بود، اندکی سخت‌گیری بیشتری دارم. نم‌دانم والا!


4- الان باید بشینم دقیقا از این دفاع کنم که دقیقا پلات داستان، بن‌مایه و تکنیک و فرمی که ازش حرف می‌زنم دقیقا چیه که درست اجرا شده، ولی خب، وقت ندارم واقعا.
عجالتا اینکه لحظه پلات‌توئیست/چرخش داستانی دقیقا از حیث روایی و هم‌زمان از حیث مفاهیم روان‌شناسانهٔ اثر دقیقا روی هم می‌افتند و من خواننده می‌مانم که در این لحظه باید برای نبوغ تکنیکی/فرمی پینتر ایستاده دست بزنم یا برای تاثیری که بن‌مایه روان‌شناختی اثر گذاشته یعنی این نسبت درست است و فرم و محتوا در هم مستحیل شدن و کلیتی سازوار به‌نام نمایشنامهٔ فاسق را ساخته اند.


5- متن هم که زمستان 2536 توسط انتشارات گروه هنرهای نمایشی دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران منتشر شده است و طبعا هم بعد از انقلاب 57 بازنشر نشده است.
ولی برایم جالب است که اگر می‌خواست مجوز بگیرد و رسمی چاپ بشود چه چیزی ازش می‌ماند.
احتمالا داستان یک زوج بود که به علت اینکه زن برای شوهر خود غذای گرم تدارک ندیده است به مشکل جدی زناشویی خورده اند و در جلساتی که به صرف آبمیوه برگزار می‌شود در باب این مشکل صحبتی می‌کنند.
طبعا هم ناشر مفلوک اول متن باید یادداشتی بنویسد که: "بدیهی است اینگونه از مشکلات (عدم گرمی غذا) در خانواده‌های فروپاشیده و سرد غربی رخ می‌دهد و در جامعه ایران چنین رویدادهایی محال است."
        

9