معرفی کتاب آوریل شکسته اثر اسماعیل کاداره مترجم قاسم صنعوی

آوریل شکسته

آوریل شکسته

اسماعیل کاداره و 1 نفر دیگر
3.5
2 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

4

خواهم خواند

5

شابک
0000000028817
تعداد صفحات
215
تاریخ انتشار
1374/2/16

توضیحات

کتاب آوریل شکسته، نویسنده اسماعیل کاداره.

لیست‌های مرتبط به آوریل شکسته

خانواده من و بقیه حیواناتخداحافظ گاری کوپرلیدی ال

سیاهه‌ی صدتایی رمان

100 کتاب

اولا صد تا بيش‌تر شد، گفتيم صد و ده تا بشود تيمنا و تبركا، آن هم نشد! مي‌توانيد خودتان تا صد و ده را پر كنيد. ثانيا براي بعضي از كتاب‌ها كه ترجمه‌هاي متعدد داشت، ترجمه‌ي به‌تر را -به انتخابِ خودم!- برگزيدم. ثالثا نه كسي با خواندنِ رمان بي‌دين مي‌شود، نه دين‌دار، اين هر دو، كارِ آخوند است! رابعا اين‌چنين سياهه‌اي را آن‌چنان كه پيش‌تر گفته‌ام، قديم‌ها ناصرزاده‌ي عزيز به ما -به دوستانم و نه به من!- پيش‌نهاد كرده بود، اما از آن‌جا كه سياهه‌ي وي را نيافتم، سياهه‌ي خود را نوشتم، كه يحتمل حذف و اضافاتي دارد. خامسا شايد بعضي از رمان‌هاي تازه منتشر شده مثلِ "سورِ بز" از دستم در رفته باشند، اما از آن‌طرفِ قضيه شايد بعضي از رمان‌هاي قديمي را نيز فراموش كرده باشم، مثلِ "هكلبري فين" يا "تام ساير". اين به آن در. سادسا در اين سياهه‌ي رمان، كتاب‌هايي وجود دارند كه اصالتا رمان نيستند، مثلِ "هفت روزِ آخر" رضا بايرامي. سابعا اگر پنج دقيقه‌ي ديگر به من وقت مي‌دادند، نامِ بيست رمانِ ديگر را اضافه مي‌كردم، و يحتمل نامِ ده كتاب را نيز حذف. اما به هر رو شما مي‌توانيد مطمئن باشيد كه از اين صد و اندي، دستِ كم پنجاه تا را بايد (حتا در دورانِ سپري‌شده‌ي بايدها و نبايدها!) بايد خواند... ثامناً -كه خيلي سخت است- همان هشتماً! بعضي از جاهاي خالي را كه بدجوري توي ذوق مي‌زد با توضيحاتي بي‌ربط پر كرده‌ام. ترتيب هم كاملا تصادفي است. تاسعاً اين قلم آن‌قدر از استعداد و فروتنيِ توامان برخوردار مي‌باشد كه كارهاي خودش را در اين سياهه نياورده باشد. منتقدانِ گرامي بي‌جهت دنبال‌شان نگردند!!! رضا امیرخانی، اردیبهشت 1397 *هشت‌تایش اینجا جا نشد: سنگ صبور (صادق چوبک)، بارون درخت نشین (ایتالو کالوینو)، سنگ‌اندازان غارِ کبود (داوود غفارزادگان)، روی ماه خداوند را ببوس (مصطفا مستور)، مرغان شاخسار طرب (کالین مک کالوی)، صد سال تنهایی (گابریل گارسیا مارکز)، مجمع الجزایر گولاک (الکساندر سولژنیتسین)، مسخ و درباره‌ی سمخ (کافکا و ناباکوف).

121

یادداشت‌ها

          This novel is very good for understanding the power of "custom" in the traditional world.
The charm that is in the environment runs through the characters in the story and runs through the lines of the story.
Another great novel is to recognize the power of "custom" "گزارش یک قتل از پیش اعلام شده".

"شروع خیلی عالی. 
توصیف یک جامعه سنتی غرق شده در قوانین عرفی خلط و خرافی
تلخ و دردناک
وقتی که بار هستی شانه های انسانیت را خم میکند"
 "جوانی که هیچ کینه ای از دشمن خانوادگی اش ندارد مجبور میشود برای حفظ آبرو جوان دیگری را بکشد و با ارتکاب این قتل یک حلقه دیگر به سلسله بلند خونریزی بین دو خانواره اضافه میشود
قوانین عرفی نه تنها نمیتوانند جلوی این سیل خونریزی که دارد مردهای دو خانواده را به انتها میرساند بگیرند که اصلا نمیخواهند سدی جلوی این سیلاب بر پا کنند
همه خانواده های فلات رافش آلبانی به این که در پناه چنین قوانین عجیبی هستند افتخار میکنند و البته افتخاری همراه با نفرت و خودخوری
احساس میکنم دارم یک شاهکار حسابی میخوانم"

 "در فصل سوم روایت یک مرد نویسنده و همسر جوانش را میخوانیم که بعد از ازدواج به منطقه رافش آلبانی آمده اند تا یک ماه عسل عجیب و جادویی داشته باشند. مرد با شیفتگی از قوانین عرفی سفت و سخت منطقه حرف میزند اما زن - که دوست ندارد دل همسرش را بشکند - از این قوانین میترسد.
در عین حال زن کنجکاو است که به دل این زندگی سرسخت و عجیب نفوذ کند که این را با یک عمل متهورانه در پایان داستان نشان میدهد. تک و تنها وارد یکی از برجهای انزوا میشود. جایی که جز محکومین به مرگ و کشیش ها هیچ کس دیگری نمیتواند واردشان بشود.
توصیفات فوق العاده جاندار و گیرا

قبل از این کتاب فکر کنم مهم ترین کتابی که درباره قدرت عرف خوانده ام گزارش یک قتل مارکز است"
مارکز آنجا یک جامعه باز و راحت را نشان میدهد که قوانین اخلاقی چندان پای کسی را نبسته است اما با این حال باز هم باکره نبودن یک دختر در شب عروسی باعث میشود سانتیاگو ناصر به قتل برسد. شباهت جالب دیگری که این رمان با رمان مارکز دارد همین است که در هر دو قرار است یک قتل به طور قطعی و حتمی در پایان اثر اتفاق بیفتد که می افتد
 

"""گئورگ در آن هنگام در نمی یافت که اگر آتش کینه نمی تواند در او در بگیرد یکی از علت‌هایش این است که پدرش یعنی کسی که درصدد بود این آتش را در او برفروزد شخصاً از یخ ساخته شده بود ظاهراً از مدت ها پیش در این سالهای دراز انتقام جویی کینه آهسته به سردی گراییده بود یا شاید هرگز هم وجود نداشته بود. هر قدر هم که پدر صحبت کرده بود گئورگ با ترس و تقریبا با وحشت احساس می‌کرد که قادر نیست نسبت به قربانی آتی اش نفرتی در خود بیابد"""

 """دوستانش به او حسد می‌بردند و می‌گفتند به زودی از دنیای واقعیت میگریزی تا به دنیای افسانه ها دنیای حماسه به معنای واقعی کلمه که در جهان ما به ندرت به صورت زنده یافته میشود برسی. سپس از حوری ها از پری های کوهستان از خنیاگران از آخرین سرود های هومری در دنیا و از "قانون" که مهیب ولی خیلی با عظمت بود یاد می‌شد"""
نویسنده سعی میکند عشق و تمنای ارتباط انسانی را به عنوان گریزگاهی از این قوانین دست و پا گیر عرفی نشان دهد. چنان که دیان و گئورگ تنها با یک نگاه به هم علاقه مند میشوند و در جستجوی هم هستند اما نهایتا راه به جایی نمیبرند


"" "متوجه شدی که این کوه نشینی که چند روز پیش مرتکب قتل شده بود چقدر رنگ پریده بود؟ 
دیان گفت" بله به شدت رنگ پریده بود. 
چه کسی میداند که پیش از آن که برای ارتکاب جنایت اش برود بر چه شک ها و تردید هایی غلبه یافته است شک های هملت در برابر شک‌های این هملت کوهستان های ما چیست؟"""

 "نویسنده به عمد از توصیف شخصیت ها و گفتگوها پرهیز میکند تا با کلیاتی که در اختیار مخاطب میگذارد مخاطب فلات های بلند آلبانی و رسوم و آداب عجیب مردم آنجا را برای خودش بسازد"

 "خب الآن میتوانم بگویم نویسنده ضعیف تر از توقع بنده و آن چیزی که داستان را شروع کرده بود دارد قصه را پیش میبرد. تمرکز بیش از اندازه بر فضا و کمرنگ شدن قصه باعث میشود از الآن یک ستاره ازش کم کنم.
در این فضای عجیب غریب که به داستان های مارکز گفته بروید کنار چه قصه ها که نمیشد پرداخت. اما گویا نویسنده خودش در جایگاه نویسنده جوان داستانش است که با همسرش به شکلی توریستی در فلات مرتفع آلبانی سفر میکنند"
        

1