معرفی کتاب مردها آهسته می میرند: مجموعه داستان اثر آرش آسترکی

با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
1
خواهم خواند
1
توضیحات
جنگ تمام شده بود و تنها جایی که هنوز آثار ترکش و بوی شهادت و چشم انتظاری داشت. خانه ی ما بود. داریوش نیامد. از وقتی خبری از داریوش نشد، مادر، مثل گلی آپارتمانی که آفتاب دشمنش می شود، زرد شد. اول رنگش پرید. بعد تارهای موی قهوه ای اش رو به سفیدی رفت. زیر چشم هایش پف کرد و هر وقت می دیدی شان سرخ بودند؛ درست مثل دو گلوله ی سرخ آتش
یادداشتها