روایتی است آمیخته با طنز و خیال، از زبان دختری ۸-۹ ساله، از روزهای سال ۱۳۵۷ که به ورود امام خمینی به ایران ختم می‌شود.
راوی داستان نسترن است که نوه‌ی اول خانواده است. او روایت ماجرا را از روزی شروع می‌کند که برادر و پسرعموی هفت ساله‌اش، در کوچه یک مقوای سوراخ سوراخ و یک قوطی اسپری پیداکرده و دیوار روبروی خانه‌شان که خانه‌ی سرهنگی بوده را پرکرده‌اند از عکس‌های شخصی به نام خمینی!
نسترن حوادث منتهی به انقلاب اسلامی در مشهد را از دید کودکانه‌ی خودش بازگو می‌کند. از خانواده‌اش و روزهای پراضطرابشان می‌گوید و از بازیگوشی‌های وقت و بی‌وقت امیرها، پسرعمو و برادرش ... 

داستان خوبی بود. نویسنده به خوبی توانسته از ترس و سختی و اضطراب مردم برای مخاطب کم سن و سال خود بگوید بدون این که بترسد و یا از شنیدن صحنه‌های دردناک داستان، نگران و اذیت شود. اما در میانه‌های داستان، گاهی کلماتی سنگین‌تر و ناهماهنگ با زبان کلی داستان به کاررفته و البته غلط‌های املایی هم کم و بیش در متن داستان دیده می‌شود که بهتر بود اصلاح می‌شدند.

صفحه‌آرایی و طرح جلد کتاب برای مخاطب بسیار جذاب است. صفحات و تصاویر رنگی نیز به جذابیت بصری آن برای مخاطب می‌افزاید.
این کتاب برای گروه سنی ۹+ و ۱۲+ مناسب است.
        

          «دردسرهای آقاجون»
سرگذشتی از زندگی در اواخر حکومت پهلوی
        

          کتاب خوبی بود. خیلی جالب توانسته بود از زبان یک دختر تقریبا نوجوان، داستان انقلاب را تعریف کند. به طور کلی باید داستان درباره ی انقلاب می‌بود. اما خب داستان روی خانواده و اتفاقات در خانواده میچرخید. اما در کل جالب بود و دوستش داشتم...
پیشنهاد میکنم حد اقل برای یک بار آن را بخوانید... 
        

          داستان زیبایی بود 
با خواندن آن آدم حس می‌کرد که در چه حال هوایی بودن 
 
طرح جلدش که نگو  خیلی بده
        

          «دردسرهای آقاجون» عنوان رمانی در گروه سنی نوجوان است که در 157 صفحه به قلم مونا جوان به رشته تحریر درآمده است. حوادث این رمان از بُعد زمانی در سال 57 و از حیث مکانی در مشهد واقع شده‌اند. این اثر، رمانی انقلابی است که روزهای پایانی رژیم منحوس پهلوی و پیروزی انقلاب مردم ایران را به تصویر کشیده است. رمانی مملو از دلهره‌ها و شادی‌ها و چشیدن طعم شیرین میوه‌ی آزادی پس از سال‌ها تحمل درد و رنج. اثری که با داستان ضحاک ماردوش گره خورده و باعث می‌شود نوجوانان ضحاک ماردوش زمانه خود را بشناسند و سعی می‌کنند برای مبارزه با آن کاری کنند.  در این کتاب، نقش پررنگ پدر در خانواده و تربیت فرزندان و ارتباط عمیق و زیبای او با فرزندان به‌خوبی به تصویر کشیده شده است. در پایان نیز، تمام این جریان‌ها به حرم متبرک حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه‌السلام وصل و ختم می‌شوند و طعم شیرین پیروزی انقلاب اسلامی را به مخاطب می‌چشانند.
        

          داستان خیلی جذاب بود.مخصوصا این که انقلاب رو با خانواده همراه کرده بود و داستان از زبان یک دختر بچه ی ۹ ساله تعریف میکنه.و این که این دختر بچه توی اون حال و هوای بچگی خودشه که توسط پردبزرگش که یک انقلابیه وارد داستان میشه.
طراحی جلد کتاب وطرحی که برای کاغذ هاش انتخواب کردن افتضاحه،ولی داستان من رو به خودش جلب کرد.
        

          خیلی وقته این کتابو خوندم و نمی تونم راجع به داستانش نظر بدم اما اصلا از جلدش خوشم نمیاد و یادمه متنش هم ضعیف بود
        

          طرح جلدش خیلی نابوده ولی خودش خیلی بهتره و عنوان کتاب هم می توانست بهتر انتخاب شود.