معرفی کتاب وقتی هارو اینجا بود اثر داستین تائو مترجم ندا خطائی

وقتی هارو اینجا بود

وقتی هارو اینجا بود

داستین تائو و 1 نفر دیگر
0.5
1 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

1

خواهم خواند

1

شابک
9786225952942
تعداد صفحات
306
تاریخ انتشار
1402/12/29

توضیحات

کتاب وقتی هارو اینجا بود، نویسنده داستین تائو.

لیست‌های مرتبط به وقتی هارو اینجا بود

اولین نفری که در نهایت میمیردافسانه های امپراتوری افلاک چای با طعم جادو

کتاب هایی که قصد خواندن داریم ولی ...

10 کتاب

کتاب هایی که قصد خواندن داریم ولی... _ ترجمه نشده _از ناشر معتبری ترجمه نشده _تمام جلد ها منتشر نشده اند، یا جلد بعدی را ناشر دیگری ترجمه کرده ( با آخری کار نداریم) میخواهیم بخوانیم ولی مجبور به خواندن ترجمه ی غیر قانونی ، یا انگلیسی خواندن می‌شویم.( با اینم کار نداریم) یه کتاب دیگه هم هست ولی هنوز وارد بهخوان نشده از داستین تائوعه. _________ میرم سر صحبت اصلی. این لیست رو نوشتم تا به امید خدا همونطور که کتاب ناتوان ( مجموعه عشق پیچیده و...) ترجمه شد بقیه هم ترجمه بشن. من به کتاب مجازی درخواست ترجمه ی یک کتاب جدید از اکسی اوه رو دادم ، حتی به مترجم دختری که در اعماق دریا افتاد ، خانم رفیعی ( به همراه دوباره یه کتاب دیگه از اکسی اوه) پیام دادم تا شاید ترجمه بکنن. به انتشارات هیرمند درخواست دادم ادامه ی مجموعه جادوگر کاغذ رو ترجمه کنه به هوپا گفتم جلد های فرعی لونار رو ترجمه کنه ( چون اذرباد زیباترین رو داره ترجمه میکنه😅) از مجازی درخواست کردم که بقیه ی جلد کتاب هایی که نیمه ترجمه شدن ترجمه بشه از دانش افرین خواستم بقیه ی کتاب های نویسنده قصر سرخ رو ترجمه کنه آیا براتون این سوال پیش نمیاد که من حتی بیشتر کتاب ها هم نخوندم پس چرا این درخواست رو کردم؟ ( این رو ول کنین بعدا شاید بگم بزارین متن شاعرانه م رو ادامه بدم) آیا این سوال ها و درخواست ها جواب داره ؟ قطعا گاهی اوقات دلمان نمی‌خواهد این کتاب ها ترجمه شوند چون فکر می‌کنیم نمی‌توانیم به همه آنها برسیم خیلی از این کتاب ها کتابهای ترندی هستن در ژانر های مختلف که داخل ایران با یه ترجمه از یه ناشر نسبتا فیک چاپ شدن. ( هر چند که اکثرمون به این باور رسیدیم که ناشر های فیک سانسور کمتری دارن*) ولی بخاطر اینکه اون کتاب رو بخونیم توی لیست علاقه مندی هامون قرار دادیم. یا یه انتشارات درست درمون ترجمه کنه یا مارو آنقدر دیوونه نکنین کدوم نشر خوبه یا کدوم نشر بد( میدونم اصلا نمیدونم موضوع چیه فقط دارم میگم چون خودم قادر به ساخت پست نیستم) الان بیشتر انتشارات به اصطلاح فیک سانسور کمتر دارن. چرا به جلد های فرعی اهمیت داده نمیشه؟ چرا یه ناشر یه کتاب رو ترجمه میکنه ولی بقیه ی جلد هاش رو نه؟ چرا یه کتاب ترند آسیای شرقی باید ترجمه بشه ولی از یه ناشر فیک ؟ ناشر های دیگه نمیخوان آماده ش کنن؟ میشینن کتاب های جدید میزنن ولی ادامه ی جلد ها ی یک کتاب رو نمیزنن؟ خیلی هاتون هم انگلیسی خوندید و الان از این ناراحتید که توی ایران ترجمه شده . هرچی هم صبر کنین احتمال داره انتشارات دیگه ای یه کتاب رو چندبار ترجمه کنن. اگه کتاب دیگه ای هم هست بگید اضافه کنم . و شما هم خوشحالم میکنید کمی از دغدغه هاتون رو بنویسید. ناشر های عزیز به خدا اعتبارتون الکیه الان فیک ها هم سرعت ترجمه شون بالاست و هم سانسور ندارن بخدا زشته 😅 پ.ن: روزگار یک دل شکسته از باژ درحال ترجمه ست ✨️ پ.ن۲: کتاب اکسی اوه شهر یا جهان شناور با یه کتاب دیگه که اسمشو نمیدونم بود که همشون بر گرفته از افسانه بودن . پ.ن۳: کتاب دوم سایه های میان ما هم هست ولی هنوز نزدم

40

یادداشت‌ها

Soli

Soli

2 روز پیش

          حرف‌هایی که در ادامه خواهم زد، درباره‌ی ترجمه‌ی انتشارات اندیشه بیگی از این کتاب خواهد بود و نه لزوما اثر اصلی.
راستش نمی‌دونم از کجا باید شروع کنم. چند دقیقه پیش کتاب رو تموم کردم و حالا بیشتر از همه احساس عصبانیت و کمی سردرگمی می‌کنم.
اول از همه، واقعا خوشحالم که نخریده بودمش. اگر سیصد هزار تومن پول بی‌زبون رو داده بودم پای همچین کتابی، خودم رو به همراه کتاب آتش می‌زدم. اگر مجبور نبودم بخونمش، همون اوایل رهاش می‌کردم.
ترجمه‌ی کتاب، افتضاح بود. واقعا وحشتناک، طوری که حتی نمی‌تونید تصور کنید. مخصوصا این اواخر، کتاب‌های زیادی خونده‌م که ترجمه‌شون بد بوده، ولی این کلا در یک سطح دیگه‌ای از مزخرف قرار داشت. مترجم نه فارسی بلد بود و نه انگلیسی و نه حتی با عقل سلیم و کامن سنس آشنایی داشت. حاضرم قسم بخورم که اگر کل کتاب رو داده بودن به هوش مصنوعی، نتیجه کار دست‌کم پنج برابر بهتر از این از کار در می‌اومد. در واقع ترجمه اون‌قدر بد و آزاردهنده بود که من مطمئن نیستم چیز زیادی از داستان متوجه شده باشم. وسط کتاب یکی دو جا به نسخه زبان اصلی رجوع کردم و متوجه شدم که یک سری جاها کاملا بی‌دلیل حذف شده‌ن یا تغییر کرده‌ن. کوچک‌ترین مثالش این‌که یه جا شخصیت‌ها دارن ماریو بازی می‌کنن و مترجم تصمیم گرفته اسم بازی ماریو رو نیاره و به‌جاش بگه داشتن کارت‌بازی می‌کردن! (ماریو کارت رو نفهمیده یا به نظرش رسیده به صلاحه که شخصیت‌ها این‌جا حتما کارت‌بازی کنن؟ گمونم هیچ‌وقت نفهمیم.) نمی‌دونم چرا یه ناشر ایرانی که می‌دونه قراره کتابش بره زیر تیغ سانسور، اصرار داره همچین اثری رو ترجمه و چاپ کنه. اون بیرون پر از کتاب‌های خوبه، این کتاب چه مزیتی نسبت به بقیه داشت؟ چرا طرح جلدش رو عوض کرده‌ید؟ داستان عاشقانه‌ای که شخصیت‌های اصلی‌ش دو تا (یا در این مورد چند تا!) پسر باشن با ارزش‌ها سازگار نیست، ولی به اختیار خودتون تصمیم گرفتید این پسری که روی جلده رو طوری دستکاری کنید که انگار سه من آرایش روی صورتشه؟ (برید اسم کتاب رو جست‌وجو کنید و طرح جلد نسخه ترجمه رو ببینید، ای‌کاش این حرف‌هایی که می‌زنم اغراق بود.) خلاصه که تمام مراحل ترجمه، سانسور و چاپ کتاب در بی‌سلیقه‌ترین و نفرت‌انگیزترین حالت ممکن صورت گرفته بود.
و اما درباره‌ی خود داستان.
همون‌طور که گفتم، ترجمه چنان درخشان بود که حتی مطمئن نیستم چیزهایی که از داستان فهمیده‌م تا چه حد درست بوده‌ن، ولی همینی که فهمیدم رو هم دوست نداشتم. اکثر جزئیات داستان، بی‌مورد و بی‌معنی به نظر می‌رسیدن. هیچ‌کدوم از شخصیت‌ها رو دوست نداشتم و به‌خصوص خود شخصیت اصلی رو اعصابم بود و منزجرم می‌کرد و دلم می‌خواست کتکش بزنم. هارو هم آدم رومخی بود و راستش من آخر هم متوجه نشدم اصلا چه لزومی داشت که وجود داشته باشه. تنها شخصیت‌هایی که تونستم کمی باهاشون ارتباط برقرار کنم، جاسمین و کوین بودن که مسخره‌ست چون هردوی اون‌ها سرجمع بیست صفحه هم در داستان‌ حضور نداشتن. پایان کتاب کمی احساسی و تا حدودی تاثیرگذار بود، ولی اصلا عمدی به نظر نمی‌رسید. اگر از من بپرسی، می‌گم که نویسنده مونده بود که چه‌طور می‌تونه کتاب رو تموم کنه و برای همین هم دم‌دستی‌ترین چیزی که به ذهنش می‌رسید رو انجام داد. در واقع تمام داستان کاملا دم‌دستی بود. مجموعه‌ای از تروپ‌های (انگلیسی بنویسم متن به‌هم می‌ریزه، به بزرگی خودتون ببخشید.) احساسی و دوست‌داشتنی و محبوب و به ظاهر عمیق و روان‌شناختی رو ریخته بود روی‌هم و یه آش شلم‌شوربای بدمزه درست کرده بود که اگر به من بود، درسته می‌ریختمش دور. آه خدایا چه‌قدر عصبانی‌ام. چه‌قدر همه‌چیز کلیشه‌ای، احمقانه و بی‌معنی بود. خوشحالم که لااقل زود تموم شد و بیشتر از این زجرم نداد.
        

2