معرفی کتاب تاریخ فلسفه سیاسی: از ماکیاولی تا منتسکیو اثر جورج کلوسکو مترجم خشایار دیهیمی

تاریخ فلسفه سیاسی: از ماکیاولی تا منتسکیو

تاریخ فلسفه سیاسی: از ماکیاولی تا منتسکیو

جورج کلوسکو و 1 نفر دیگر
4.2
4 نفر |
1 یادداشت
جلد 3

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

8

خواهم خواند

7

ناشر
نشر نی
شابک
9789641851868
تعداد صفحات
458
تاریخ انتشار
1399/5/13

توضیحات

        
تاریخ فلسفه? سیاسی، علاوه بر اینکه به ما کمک می کند اصل و ریشه? خودمان را فهم کنیم، بصیرتی اساسی برای فهم دلایل این که چرا دیدگاه های فعلی مان را داریم به ما می دهد. با مقایسه? اندیشه های خودمان با اندیشه های گذشتگان، می توانیم مفروضات حیاتی درباره? سؤالات فلسفی گسترده تر درباره? ماهیت واقعیت، هستی، احتمال دست یافتن به نوعی از شناخت، شناخت پذیری حقیقت اخلاقی، طبیعت انسان، و احتمال بهبود و کمال بخشیدن به انسان را دریابیم. فلسفه? سیاسی یک رشته? اشتقاقی است. اندیشه های سیاسی هر متفکّری سخت تحت تأثیر پاسخ هایی است که به این سؤالات غائی می دهد. بنابراین، اگر متفکری دیدگاه خاصی درباره? طبیعت انسان یا حقیقت اخلاقی دارد، این دیدگاه، عمیقاً بر آن صورت سازمان سیاسی که مرجّح می دارد تأثیر می گذارد. با وارسی طیفی از فلسفه های سیاسی که دیدگاه های مختلفی را درباره? جهان سیاسی عرضه می کنند و در ضمن پاسخ های مختلفی که به این سؤال های غائی می دهند، به فهم ارتباط های میان اجزاء یک فلسفه? سیاسی معین نائل می شویم و می فهمیم چگونه میان این اجزاء کنش و واکنش وجود دارد و چه کارکردی پیدا می کنند. اندیشه های سیاسی ما تصادفی نیستند. این اندیشه ها از عناصر بنیادین جهان بینی کلّی ما نشئت می گیرند. رسیدن به بصیرتی ژرف تر درباره? این که چرا ما چنین فکر می کنیم به ما کمک می کند که در مفاهیم سیاسی مان دقیق شویم و احتمالاً در آن ها تجدیدنظری بکنیم.

      

یادداشت‌ها

          هنر جورج كلوسكو ساده نويسي است. و خيلي ناراحتم كه جلد اخر اين مجموعه ي خوب به فارسي ترجمه نشده. از اين سه جلد خيلي خوب يه خلاصه ي كلي درباره ي فلسفه ي سياسي از دوران باستان تا مونتسكيو ياد گرفتم. اين جلد مشخصا درباره ي ماكياولي، هابز، لاك، هيوم و مونتسكيو بود.
ماكياولي اولين كسي كه ميخواست سياست رو مثل يه علم بررسي كنه. علمي كه موضوعش قدرته و نبايد ارزش گذاري اخلاقي درباره اش كرد. خوب يا بد بودن حكومت ها در توانايي شون در حفظ قدرته، نه چيز ديگري.
ويژگي مشترك هابز و لاك در شروع كردن فلسفه شون از وضع طبيعي و نشون دادن اوضاع مردم بدون وجود حكومت است. اما اين دو وضعيت متفاوتي رو به تصوير ميكشند، در جهان بدون حكومت هابز، مردم گرگ همديگر هستند و همه جا اشوبه، و وجود حكومت ضروريه تا جان مردم حفظ شه. حكومت ايده ال هابز هم حكومتي تا حد زيادي مستبدانه و نامشروط است. اما لاك ميگه در وضع طبيعي مردم اون قدر هم وحشي نيستند، و حتا مي تونن در كنار هم زندگي كنن اما براي روشن شدن تكليف برخي از چيزا، و حتا براي اينكه ازاديشون بيشتر باشه داشتن حكومت رو ترجيح ميدن. مشكل مردم اين است كه احساساتشون رو وارد قضاوت ها و داوري هاشون ميكنن، و حكومت بايد به عنوان داوري بي طرف براي انها قضاوت كند.
هيوم به واسطه ي رد قانون عليت، يقين عقلاني رو درباره ي همه ي چيزها غيرضروري ميدونه. ميگه عدالت يكي از ساخته هاي بشره، اونم به واسطه ي اينكه ديدن چيزهاي ناخوشايند حس همدلي ما رو برمي انگيزه و به ناچار ميخواهيم جلوي اونها رو بگيريم. هيوم كمي محافظه كاره و به نيروي عادت و اداب و رسوم خيلي معتقده. ما نبايد سعي كنيم همه چيز و به يكباره ريشه كن كنيم و تا جايي كه ميشه بايد به قدرت اين اداب و رسوم ريشه دار توجه كنيم.
مونتسكيو به نسبي گرايي اخلاقي معتقد بوده، و يكي از نظرات جالبش به نظر من توجهش به نقش جغرافيا و اب و هواي يك مملكت در تعيين قوانينش بوده. يه كتاب معروف داره به نام نامه هاي ايراني كه در اون دو ايراني به فرانسه ميرن و تفاوت ديدگاه هاي بين دو كشور و از نگاه اونا نشون ميده.
        

3