جای پای فرهاد جای پای فرهاد فرهاد خضری 3.9 7 نفر | 3 یادداشت خواهم خواند نوشتن یادداشت با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید. در حال خواندن 0 خواندهام 10 خواهم خواند 2 ناشر انتشارات روایت فتح شابک 9786003302631 تعداد صفحات 236 تاریخ انتشار 1398/11/1 نسخههای دیگر نشر انتشارات روایت فتح توضیحات کتاب جای پای فرهاد، نویسنده فرهاد خضری. یادداشتها محبوبترین جدید ترین محمد دهقانی زاده 1400/11/4 جای پای فرهاد، اولین کتاب از مجموعه «مادران» روایت فتح است. این مجموعه به بیان قصه زندگی مادران شهدا می پردازد. جای پای فرهاد دومین کتابی بود که در دوره نویسندگی «محمد علی جعفری» معرفی شد. کتاب مجموعه ای از داستان هایی است که لحظه های زندگی مادر شهیدی زرتشتی را روایت می کرد؛ از کودکی تا بعد از شهادت فرزند. بیان کتاب نسبتا روان بود به دور از ساختن چهره ای قدسی و دست نیافتنی از شهید و خانواده او. زیباترین بخش کتاب همان بود که بر روی جلد پشت کتاب آمده بود: آمده بود مرخصی و بی تابی می کردم که «بیش تر بمون». رفت از ساک اش یک لنگه جوراب آورد گذاشت کف دست من. گفتم: «باز شوخی کردن ات گُل کرد؟» گفت: «به خاطر این لنگه جوراب، اگر هم بخوام، دیگه نمی تونم بمونم مامان.» یک لنگه جوراب ساده بود. از این بافتنی ها. خیلی هم با سلیقه بافته شده بود. گفتم: «چرا پس فقط یک لنگه است؟» گفت یک روز پیرزنی را می آورند پیش اش و می گویند با او کار دارد. پیرزن می گوید «تو فرمانده این لشکری؟» فرهاد می گوید «من الان فقط کوچیک شمام. امرتونو بفرمایین.» پیرزن لنگه جوراب را دودستی می گذارد کف دست فرهاد و می گوید:« توی خونه م فقط اندازه ی همین یه لنگه جوراب نخ داشتم. اینو بپوش، خدا رو یاد کن، سالم بمون، برو با دشمن ات بجنگ.» توی چشم هام خیره شد و گفت: تو مادرمی و اون هم منو پسر خودش می دونه. حرف کدومتونو گوش بدم؟» ساکت شدم. قدرت نداشتم بگویم «حرف دلتو گوش کن.» 0 3 سقا علمدار 1402/4/29 وجود رزمندهها و شهدای اقلیت های مذهبی در دفاع مقدس واقعا شگفت انگیز و جذابه. این کتاب خاطرات مادر شهید فرهاد خادم هست. خانوادهای که زرتشتی و البته بسیار معتقد و انسان دوست بودن. دوران کودکی و نوجوانی مادر شهید توی یکی از روستاهای کرمان میگذره و خاطرات اون روزهاشون خیلی شیرینه. بعد پاشون به تهران باز میشه و همونجا ازدواج میکنن. دانشگاه هم قبول میشن ولی به خاطر شرایط بارداری و زایمان، منصرف میشن. صداقت مادر شهید رو خیلی دوست دارم. نذری که توی کودکی فرهاد برای زنده موندنش کرد، بی نظیر بود... تلاشهای فرهاد و ذوقش بابت قبولی توی دانشگاه شریف و بعد زحمتها و تلاشهاش برای کمک به همنوعان و رفع مشکلات و نیازهاشون. حال و هوای جالب و متفاوتی داشت این کتاب و دوستش داشتم. من صوتیش رو از نرم افزار نوار گوش دادم. 0 0 علیرضا نوریان 1402/4/19 روایت مادر شهید فرهاد خادم از زندگی خود و رفتارهای این شهید زرتشتی، اشتراک زیادی با توصیههای اسلام دارد. مثلا فرهاد مددکار اجتماعی بوده و به خانوادههای زرتشتی فقیر کمک میکرده. او به مادرش میگفته: «مددکار اونی نیست که فقط بره پول بده و بیاد. مددکار کسیه که گاهی بره بشینه با مردم حرف بزنه، ببینه رازشون چیه؟ مشکلشون چیه؟ چی چی لازم دارن؟». حتی یک بار که مادرش توت فرنگی خریده بوده، او نخورده و گفته که ما باید چیزی را بخوریم که همه مردم میخورند. میتوانم بپذیرم که یک نفر از روی انسانیت و وجدان، این ارزشها را بپذیرد و با دیدن درد مردم برای رفع مشکلات آنها ایثار کند. ولی فکر میکنم زندگی در جامعه ایران مسلمان در آن دوران که فضای جامعه پر از این آرمانها بوده، تأثیر زیادی روی نگرش این شهید داشته است. 0 2