یک نمایش رویایی

یک نمایش رویایی

یک نمایش رویایی

4.0
1 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

2

خواهم خواند

0

شابک
9786009882380
تعداد صفحات
128
تاریخ انتشار
1399/3/19

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        استفاده از رویا به        عنوان پیش        نیاز یک اثر نمایشی همیشه برای نمایش        نامه        نویس سنتی و طبیعت        گرای ما جذاب بوده. استدریندبرگ در طبیعت        گرایی خود از موضوعاتی مانند ماده        گرایی، چالش        های طبقاتی، چالش        های جنسیتی، و نابودی زندگی خانوادگی سنتی سخن می        گوید. اما این موضوعات را در قالب "رویایی به        ظاهر منطقی اما از هم        گسسته" نقل می        کند. سبکی که او در این اثر از خود نشان می        دهد پایه        گذار اکسپرسیونیسم و سورئال در آینده شد و آثار نمایشی مدرن را تحت        تاثیر قرار داد. در روایت پیش        رو، به        جای آنکه خط داستان را مجموعه        ای از علل و معلول        ها جلو ببرند، صرفا ارتباطات ناخودآگاه رویایی عامل جلو بردن داستان هستند. محل        هایی که داستان در آن رخ می        دهند، محو می        شوند و جای خود را به محل        های جدید می        دهند، زمان سیر خطی ندارد. در حین رخ دادن وقایع، یک قلعه در یک باغ رشد می        کند، در انتها می        سوزد، و مجدد گل می        دهد. خود اثر به        طور مشخص داستان یک فرد شاخص را دنبال نمی        کند. در واقع مرد حاضر در داستان، مردی است متعلق به تمام شغل        ها، و تماما سردرگم. دختر ایندرا، متوقف        کننده زنانه        ای برای تمام این مردان است. شخصیتی مسیح        وار که اتفاقاً در اولین اجرای نمایش، توسط همسر سوم و سابق استریندبرگ، هریت بوس، به روی صحنه رفت.
      

یادداشت‌ها

          خب، این شد یک چیزی آقای استریندبرگ. بالاخره نمایش‌نامه‌ای که توانستم بی‌نهایت از خواندنش لذت ببرم و مضمونی زن‌ستیزانه نداشت. اما چیزی که بیشتر از همه باعث شد از این نمایشنامه لذت ببرم اتمسفر سحرآمیز و رؤیاگونی بود که جناب استریندبرگ برایمان به‌تصویر کشیده بود. این اتمسفر آن‌قدر شگفت‌انگیز بود که واقعاً حسرت خوردم اجرایی از این نمایشنامه ندیده‌ام. البته این‌که استریندبرگ این نمایشنامه را در حال و هوایی پارانوید، برخاسته از چالش‌های پی‌درپی با زنان زندگی‌اش نوشته، قطعاً در پدید آوردن این فضای وهم‌آلود بی‌تأثیر نبوده است. فضای سورئال و اکسپرسیونیستی استریندبرگ هم در این نمایشنامه بیش از سایر آثارش که پیش از این خوانده بودم به چشم می‌آمدند.
اما مضمون نمایشنامه هم جالب بود؛ کلاً من از آثاری که درباره‌ی رؤیاها و کیفیت‌های رؤیاگون‌اند خوشم می‌آید. دختر ایندرا به زمین می‌آید تا زندگی انسان‌ها را از نزدیک نظاره کند و انگار از اینجا - از قدم گذاشتن به واقعیت زمینِ خاکی - است که اتفاقاً رؤیا آغاز می‌شود. (برداشتی چه‌بسا افلاطونی - حقیقت در آسمان‌هاست و آنچه در زمین با آن سروکار داریم صرفاً واقعیتی رؤیاگون است.) زمین آن‌جایی است که ساکنانش دل به حقیقت و رسیدن به آن سپرده‌اند، اما واقعیت دست و پایشان را بسته است. و از اینجا پای نقدهایی که به منطق و تمام راه‌هایی که انسان‌ها با خوش‌خیالی گمان کرده‌اند از طریق آن‌ها می‌توانند به حقیقت نامتناهی دست پیدا کنند آغاز می‌شود. از زبان متکم، فیلسوف، پزشک و وکیل می‌شنویم که چطور هر یک با زبان تخصصی خود سودای رسیدن به حقیقت را دارند و همگی در نهایت ناتوان‌اند از پذیرش تناهی خود در برابر نیاز به دست یابی به نامتناهی.
        

0