معرفی کتاب قصه‌های سبلان؛ بر لبه‌ی پرتگاه اثر محمدرضا بایرامی

قصه‌های سبلان؛ بر لبه‌ی پرتگاه

قصه‌های سبلان؛ بر لبه‌ی پرتگاه

محمدرضا بایرامی و 1 نفر دیگر
3.7
5 نفر |
4 یادداشت
جلد 2

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

9

خواهم خواند

4

شابک
9789645067790
تعداد صفحات
96
تاریخ انتشار
1372/1/1

توضیحات

کتاب قصه‌های سبلان؛ بر لبه‌ی پرتگاه، تصویرگر مرتضی اسدی.

یادداشت‌ها

          کتاب حاضر، جلد دوم قصه های سبلان ،با نام بر لبه‌ی پرتگاه است که به چاپ چهارم رسیده .داستانی که  مفصل به اقلیم،فرهنگ،بوم و سنت روستایی  پرداخته است.خیلی از واقعیت های  بیان شده در داستان اینقدر تازگی دارند که عامل پیش برنده و جذاب کتاب باشند. 
 زمستان های سرد روستایی و نحوه‌ی زندگی مردم و حیوانات اهلی و وحشی  محور اصلی کتاب است.
اما وجه بی رحم طبیعت در قبال مردم و حیوانات ممکن است نوجوان سختی نچشیده و شهری را آزار دهد.
به عنوان مثال اتفاقاتی که در زندگی قاشقا افتاد و تصمیمی که جلال گرفت یا ماجرای الاغ همسایه و جریان هایی که در شبانه پیش آمد.
(به جهت افشا نشدن داستان، مبهم توضیح دادم.)
البته نکته‌ای که گفتم در رابطه با تصویر گری  کتاب هیچ است! 
تصویرها  متاسفانه زشت و نچسب هستند  و سبکی که برای کشیدن تصویرها انتخاب شده است   مناسب نمی باشد.  این محتوا،نیازی به تصویرهایی داشت که از بار اتفاقات  ناگوار داستان کم کند،نه اینکه  با القای ترس حال مخاطب را بدتر کند.
کمترین امتیاز ممکن را به تصویر گری می دهم.
ولی محتوای کتاب به دلیل تازگی با وجود تلخی ، قابل قبول بود.
 در نهایت از کوزه‌ی داستان همان بیرون تراود که دراوست،پایان داستان هم در هماهنگی با متن و اصل داستان، برای نوجوان حساس ناراحت کننده است. 

        

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          اگه قرار بود خود متن ستاره بدم، پنج ستاره میدادم. 
دوستش داشتم. 
اما یک ستاره کم کردم بخاطر تصویر سازی خیلی خیلی بد و نامناسب... 
قبول دارم که این تصویرسازی یک سبک هست ولی برای این کتاب مناسب نبود. 
اذیت کننده بود بعضی تصاویر و نامناسب برای مخاطبان کتاب... 
اون‌هم با این رنگ... 
تصویرهای جلد اول مجموعه قصه‌های سبلان ، کوه مرا صدا زد، واقعا مناسب‌تر بود. (که البته گویا قراره در چاپ جدید عوض بشه. کتاب من چاپ چهارم بود.) 
یک ستاره دیگه هم کم کردم بخاطر اینکه چرا یه داستان سه جلدی باید با ابعادهای مختلف باشه؟ :////
ابعاد خیلی مختلف! 

اما خود محتوا. متنی که پایین نوشتم میشه گفت داستان رو فاش میکنه... 
پس اگه هنوز کتاب رو نخوندید. ادامه متن رو نخونید... 



تو شرایطی که اگه تحت کنترل جلال بود، قاشقا (اسب جلال) میمرد...
"رها کرد"
حالا اینکه زنده بمونه یا بره لبه پرتگاه بستگی به خود قاشقا داره...
نه اینکه رها کرد و مطمئن باشه که زنده میمونه :) 
رها کرد و میدونست که معلوم نیست هیچی تا یک هفته دیگه! 

مشکل من با زندگی همینه... 
اینکه متاسفانه سریع برنمیگردم به زندگی مثل جلال... 
اینکه متاسفانه‌تر نمیتونم از تعلقم بگذرم و رها کنم مثل جلال... 

        

2