همه‌چیز در این داستان، با محوریت رواداری و صلح و عشق جلو می‌رود.
پسربچه‌ای که حاصل ازدواج یک سفیدپوست و یک سیاه‌پوست است، می‌خواهد از قطع درخت و نابودی زندگی آقای هوت و دیگر جانوران جلوگیری کند.
شخصبت‌پردازی، پیرنگ، تصویرسازی؟ انتخاب دقیق رنگ‌ها، تم داستان و فضاسازی، همه سر جای خودشان یک ایده‌ی معنایی تماشایی ساخته‌اند.
        

          تا حالا شده با موجودی زنده، در محل زندگی خودش دوست شوید؟ دو تا یاکریم هستند منزل پدری، دیگر ما را حسابی میشناسند و یا دچند تایی گربه که اسم برایشان گذاشتیم و هر جای خیابان میبینیم و اسمشان را صدا می‌زنیم برمیگردند و نگاه میکنند. 
بن هم برای جغد درخت اسم گذاشته است و با او حسابی دوست شده است تا اینکه میفهمد میخواهند درخت را قطع کنند. 
آخر کتاب را می‌خوانم ، کتاب بر گرفته از تجربه زیسته نویسنده هست. چقدر این تجربه ها اگر نوشته بشوند جذاب هستند.