یادت نرود که ...
خرید این کتاب از کتابفروشیها
فروغ به زور خندید چروک های زیر چشم دوست داشتنی ترش کرده بودند کیوان نگاه کرد به صورت او و چروک های ریز و پلک ها کمی افتاده تر شده بودند نگاهش را از او گرفت فروغ زیبا بود زیباترین زنی که دیده بود مثل هنر پیشه ها نبود جنس زیبایی اش با همه فرق میکرد انگار فروغ یک جور دیگری زیبا بود فکر کرد میان سالی اوج زنانگی یک زن است.
یادداشتهای مرتبط به یادت نرود که ...
4